جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

یکشنبه۱۸آبان۱۳۸۲تکه ای ازیک نامه بلندقدیمی۲ !!!!!

بیرون باد می آیید. نه طوفان است شاید ! درست مثل دل من که روزهاست که طوفانی ست! ولی چرا این طوفان یک جا همه یاد تو را با خودش نبرد؟؟؟روحم پر از زخم است پر از ترک !از دلم جز تکه ای شکسته چیزی باقی نمانده درست مثل یک ظرف ظرفی که روزی پر از نقشهای گل و برگ بود می خواهم تکه های این ظرف شکسته را بهم بچسبانم ولی جا به جا تکه ای از برگها نیست تکه ای از گلها و من نمی دانم آنها را کجا گم کرده ام؟ هر قدر که سعی می کنم جا های خالی این ظرف را با انگشتها یم پر کنم نمی شود ! روزهای زیادیست که گل و برگ دستهایم پاک شد ه است و رفته است که رفته است. (زمستان۱۳۸۰)