بیرون باد می آیید. نه طوفان است شاید ! درست مثل دل من که روزهاست که طوفانی ست! ولی چرا این طوفان یک جا همه یاد تو را با خودش نبرد؟؟؟روحم پر از زخم است پر از ترک !از دلم جز تکه ای شکسته چیزی باقی نمانده درست مثل یک ظرف ظرفی که روزی پر از نقشهای گل و برگ بود می خواهم تکه های این ظرف شکسته را بهم بچسبانم ولی جا به جا تکه ای از برگها نیست تکه ای از گلها و من نمی دانم آنها را کجا گم کرده ام؟ هر قدر که سعی می کنم جا های خالی این ظرف را با انگشتها یم پر کنم نمی شود ! روزهای زیادیست که گل و برگ دستهایم پاک شد ه است و رفته است که رفته است. (زمستان۱۳۸۰)