جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

پایت را بردار!

سرت داد زدم و با تحقیر نگاهت کردم از تو متنفر بودم اینرا خوب از برق چشمهایم فهمیدی ! برای همین دستت را دراز کردی و انتهای خیابان را نشان دادی که یعنی برو! و اینبار انگار که من نمی خواستم که بروم می خواستم همان جا باستم و همه حقهای عالم را کف دست توی مفلوک پیزوری بگذارم که برای سالم ماندنت هر پنج قدم دو نفر جا خوش کرده بودند! نگاهم کردی و خواستی مهربانی کنی و گفتی : ما چه کار کرده ایم ؟؟؟که مردم با ما خوب تا نمی کنند؟؟؟؟اشک توی چشمهایم دوید دستم را دور گردنم حلقه کردم و گفتم: تو پایت را سالهاست که روی گردن من گذاشتهای و خو دت خبر نداری!!!!!!!!کاری نکن فقط پایت را بردار!!!!!!!!! همین!