جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

درد پوست انداختن!


وقتی ۳۰ ساله شدم مبهوت بودم مگر می شود از ۲۹ هم گذشت ولی گذشته بودم ۳۰ ساله شده بودم . وقتی که ۳۰ ساله شدم انگار پوست تنم ترک بر داشت ترکهای عمیق! و چه دردی داشت. بزرگ شدن برای من از ۳۰ سالگی شروع شد. و بزرگ شدن چه دردی داشت. و از روز تولدم گذشت و گذشت و حالا ۳۱ سالگی از راه رسیده درد می کشم و گریه می کنم درد می کشم و میان گریه ها می خندم  با ساز روزگار می چرخم و میان گریه هایم بلند می خندم بلند می خندم و پوست می اندازم و چه دردی دارد این پوست انداختن!!!!!!!!!!
روزگار پوست تنم را کند ولی آن دخترک کوچک چشم سیاه مو سیاه توی دلم هنوز زندگی می کند و نبضش تند تند می زند.
(عکس از مهکامه پروانه)