جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

برای نیلوفر(۱)


دلم می خواهد برای تو پر رنگ بنویسم . اصلا دلم می خواهد همه متنم را چون برای توست پر رنگ بنویسم . برای تو که از صبح دلت مثل دل کفتر زده است و شماره قرصهای تپش قلبی که خورده ای از دستت در رفته است. برای تو که انگار توی دل هزار هزار تکه ات از صبح رخت شسته اند . دلم می خواهد برای تو بنویسم که همین چند ساعت پیش طاقتت تمام شد و نشستی روی کف سرد و سفید حمام درست مثل بچه گی ها  چنباتمه زدی و شیر آب را تا آخر باز کردی و های های از ته این دل بی صاحبت زار زدی . برای روز گار خودت . برای آرزو های خودت . برای تنهایی های خودت. برای خلوت سرد و ساکت زندگیت که دارد دوباره آرام آرام می آید که بخزد توی  این کوله پشتی که فکر می کردی اینبار برای سفر می بندیش. دوست دارم برای تو بنویسم . دوست دارم از تو بنویسم دوست دارم برای تو که میان گریه سرت را زیر شیر آب گرفتی نکند که کسی صدای هق هقت را بشنود بنویسم. ولی نگاه کن . خوب نگاه کن . هیچ وقت اشکهایم اینقدر شور و بزرگ نبو ده اند.
نیلوفر