جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

مهمانی پاییز!


بیا بیا و یک تکه از پاییز مرا مهمان کن . بیا و تکه هایی پاییزی دل مرا مهمان شو! بیا با هم بدویم زیر باران ریز اول پاییز و سرمان را بالا بگیریم و خیس خیس شویم . بیا و با من بنشین کنار همین پنجره رو به دلتنگی هایم که رو به تنها درخت بی بر خانه همسایه باز می شود رو به تنها درخت و این پنجاه و پنج پنجره تکرار و تکرار!بیا با هم بدون هیچ حرفی فقط بنشینیم و به صدای باران ریز و یک دست اول پاییز گوش کنیم ! کاش این خانه ناودان داشت آن وقت جمع نداشته هایمان کمی کمتر می شد. راستی تو هیچ می دانستی که من از نیمه پر حرارت تابستان دلم برای باد و باران پاییز پر می کشد؟ اصلا چه فرق دارد که من بچه تابستانم مهم آن است که دلم با پاییز است.نه دلم تنگ پاییز است!!!!!!!!!پاییز و باران و باد و رنگ زرد برگهای کم درخت خانه همسایه.دیگر تحملی نمانده بیا و مرا به یک تکه از پاییز مهمان کن تا ببینی که از آن چه غو غایی خواهم ساخت. صدای باران پاییزم را می شنوی؟؟؟؟؟
(تصویر از راحیل جواهری زاده)