درد داری دلم میلرزد.
درد داری لبم را می گزم.
درد داری مثل تو توی چشمهایم اشک حلقه می زند.
انگار که صورت من هم زیر بانداژ است.
انگار که صورت مرا با قساوت بخیه کرده اند.
من دارم توی تنهایی هر دویمان پیر می شوم.
من دارم سرت را توی سینه ام فشار می دهم .
باند روی صورتت را ناز می کنم .
چشمم می سوزد .
عاشقترت هستم.
دردهایت مال من.
سلام دوست من...
این اوج دوست داشتنه ...
درد هایت مال من !!!!
این قصه پرغصه از زمانهای دور به بلندای تاریخه٬ از دختران گاواور رم تا زنده بگور شدن درصدر اسلام تا برده داری مدرن امروز.
گر چه اون دل زمیون رفت وزهستی وا موند
بردل هرکسی از اون اثری برجا موند
خیلی وقته مبام اینجا.....
وقتی دلم می گیره.....
حرف هات اونقده آرومم می کنه که حتی اشک این کارو باهام نمی کنه....
خوب باشی و شاد....
دردهای تو مال من....
حتی اگر دردت بامن بودن باشد.......
..........
؛من دارم توی تنهایی هر دویمان پیر می شوم؛
چقدر این جمله زیباست.
ولی من دیگه تحمل رسومات عاشقی رو ندارم!!
یاد شبهایی از زندگی خودم افتادم!مطمئنم خیلی بیشتر از اون درد کشیدم!...خیلی..
اما
نازنین
درد را هرکسی خودش باید بکشد
درد رانمی شود بخشید
خبر داشتی؟
سلام.امیدوارم یه روز همه دردهای عالم تموم شه.البته نه.این درده که آگاهی میاره.این درده که به آدم می فهمونه خیلیا فقط ادعا هستند.این درده که لاف زنا رو از بقیه جدا میکنه.دلم گرفته امشب حسابی از زمونه.تا آخر عمر دیگه خر نمی شم.تا آخر عمر دلمو به کسی نمی سپارم تا زخمش کنه.
سلام . سه چهار سال در این وبلاگ از دردهایتان نوشتید ... این تاریخچه ی اکثر وبلاگ ها و تاریخ همه ی وبلاگ نویسانه... من هم در وبلاگم سالهاست از درد انتظار می نویسم .
... تو مادری نه عاشق..
دلم برای هر دومان میسوزد
سلام.....
مرد درد میکشد ...
زن مرد میشود و فریاد میکشد.......
توی پست قبلی یه شعر دارم حتما بخون...
راستی بعد از سالها به روزم.
مطلبت به همراه موسیقی متن حالمو عوض کرد
مرسی عزیز ...
پاینده باشی
تو اگر می دانستی
که چه دردی دارد
خنجر از دست رفیقان خوردن
هرگز از من نمی پرسیدی
که چرا تنهایی.................بی خیال خشک سالی
دوست داشتم بیشتر می شناختمت .............
میگویند: درد آدم را میسازد! (بنظر من اگر زمینهاش باشد).
میگویم دردمان مشترک است. پس ساخته شدنمان هم مشترک خواهد بود.
و میگویم درد برای ماندن نیست٬ درد باید برود!
گر ترا بیماری ای آید به پیش
من ترا غمخوار باشم همچو خویش (حضرت مولانا-مثنوی معنوی-موسا و شبان)
شما اولین بلاگری هستید که من می بینم پس از سالها همچنان می نویسید. کامنتای وبلاگ قبلی رو مرور می کردم اکثرا کره کره رو کشیدن. این شعر رو هم خوندم. خوب شعر بود دیگه!...
(دیار آشنای سابقی diyarashna.persianblog.com)
سلام
وبلاگ خیلی جالبی دارید
دستتون دردنکنه
دوستانتون هم مثل خودتون خیلی قشنگ مینویسند
انشالا که همیشه موفق باشید و سلامت
دردهایت مال من خانم . من خوبم . و برگشتم دوباره .
جانا سخن از زبان ما میگویی . هر دردی درمانی دارد بجز مرگ
فرزند . که باید سوخت و ساخت . اینجا مینویسم تا شاید با
این نوشته ها بهتر بتوانم به صبر برسم.
سلام
کجای کم پیدایی!
عزیزم.....
سلام .خیلی زیباست امیدوارم همیشه شاد باشید
و تو ندانستی که زخمهایت زخم های مکررم بودند........
نیلو چرا آپ نمی کنی؟
دلم داره از غصه میترکه! هر روز میام اینجا بلکه تو چیزی نوشته باشی و من ...
لطفا وقتی آپ میکنی٬ پینگ هم بکن
http://www.blogrolling.com/ping.phtml
اگه چیزیت شد٬ با من (:
سلام
سلامی به گرمی آفتاب..
چه قدر درد توی نوشته هات فریاد میزنه..
دلم کلی گرفت..