آهای صدایم را می شنوید؟ دلم برایتان تنگ است . نه دلم برایتان تنگ نیست ! دلم برایتان لک زده !!!!!می نویسم از تک به تکتان از همه آن حالهای خوب و بد ی که با هم داشتیم! از همه آن خنده های از ته دل ! از همه آن هق هق گریه های بی تعارف!!!!!از راه رفتنهای بی انتهای و بی انتهایمان !!!!و امروز از دفترچه تلفنی که پر است از اسم شما ها با شماره هایی که به اول هر کدامشان یک دو صفر اضافه شده است!!!!!!و از خودم که ما بین این دیوارهای بلند روزها و روزها به تک به تکتان فکر می کنم که هر کدامتان گوشه ای از دنیا ما بین دیوارهای بلند نشسته اید و دیگر از ته دل نمی خندید!من هم دیگر از ته دل نمی خندم ! همین حالا به صورت تک تکتان که همین جا به دیوار است نگاه می کردم به لبخند خسته تان به چشمهایتان که برقی ندارد و به خودم توی آیینه یک لبخند خسته می زنم و به جای خالی همه مان پیش هم بی تعارف گریه میکنم!!!!!!
روزگار چه بی رحمانه پوست همه مان را کند!!!!!!!!!ولی من با همین حال دلم بریتان تنگ است مهاجران سرزمین خوشبختی!!!!!!!دلم تنگ است.
پشت سر مسافر گریه شگون نداره ! ((: ((:
همه این ها را هزار بار من هم چشیده ام در غمی که هست از دوری و از بازی هایی که نگاه می کنم و می بینم برگ خورده ایم...
سلام نیلو.خوبی الان؟حالت بهتره؟...در ضمن زندگی همش دلتنگیه...همش
سلام.نوشتت خیلی قشنگ بود.اشک تو چشمام جمع شد وقتی نوشتم رو خوندم.تابعد...
از دلتنگی نگو !
سرزمین خوشبختی؟ شاید...اما اون دیوارها دخل آدم رو میاره
گنجشک ؛ دلتنگی هم قسمتی از درد ممتدی است که زندگیش مینامیم ؛ اما چه می شود کرد؟! دلم برات تنگه !
سلام ! بدون تعارف از خوندن نوشته هات لذت بردم.قلم جذابی داری.اما چرا اینقدر دپرس ؟ خوب نوستالژیا بد نیست، خوب هم هست اما گاهگاهی نه همیشه مدام..فکر و افسوس و غوطه خوردن در گذشته ! هر چه که گذشته شیرین یا حال تلخ باشه...بیشتر باید به فکر رفع تلخی حال بود وگرنه میشه Pernicious cycle ..سیکل معیوب..
درست مثل ترسی که از رفتنت داشتم.
راستش من هم از اینکه عکسم بره کنار اون عکسها روی دیوار و جلوی شماره ام دو صفر بیاد و تو منو کنار اون عکسها با گیره بچشبونی تنم میلرزه.
سلام . وقتی به قضیه ترک وطن فکر می کنم . یاد این جوک قدیمی می افتم : یه روز یه ترکه کلیدو می کنه تو گوشش ، گوشش رو پاک می کنه . گردنش قفل میشه !
درود برای شما دوست عزیز
نظر به حمایت شما از بیانیه تقاضا می شود در صورت تمایل این بنر http://pouian.mypicgallery.com/?/apouian/zendani_large.jpg
را با این لینک
http://pouian.blogsky.com/?postid=43
در وبلاگ خود قرار دهید. تشکر فراوان
سلام وبلاگ قشنگی داری خیلی حال بردیم به ما سر بزن به امید آشنایی بیشتر
نمی دونم . گاهی برای آدمهایی که اینجا هم هستند همین طوری دلتنگ می شم .
گریه نکن.. بیا با دمهامون پشک بندازیم..
من بزرگ نمیشم ...
سلام. ما هم ممنونیم بابت اظهار لطفتان. مطلبه تازه شما بیانگر وفاداریتان است به دوستانتان. دوستتان داریم.
لحظه های فراموش نشدنی که دائم خود را به رخ تو می کشند...افسوس ثانیه ها چه زود از پی هم می روند و...شاید دیگر هرگز برنگردند.....شاد باشی دوست عزیزم....
سفر به خیر گل من ، که میروی از باد
ز دیده میروی اما ، نمیروی از یاد ...
تنگی دل چه بهایی دارد؟
... آن سرزمین خوشبختی که فرو ریخته شد نیلوفر نازنین، لحظه های شادمانی و در کنار هم بودن می باشند که وجب به وجب خاک اون سرزمین را آباد کرده بودند و به یکباره فرو ریختند. ولی زندگی٬ دریاییست که موجهایش به هر صخره ای بخورند دوباره به سوی دریا باز خواهند گشت.
یه روزی فکر میکردم که جدایی از دوستای صمیمیم امکان پذیر نیست. همون روزایی که از هفت روز هفته، هشت روزش رو با هم بودیم. اما امروز که به دور و بر خودم نگاه میکنم، هیچکدومشون نیستن. هر کدومشون یه جا... و من هنوز باورم نمیشه که این اتفاق خلاصه افتاد.
سلام دوست خوبم غریبه...بالاخره بلاگم رو به روز کردم.... سه تا داستان کوتاه که شاید ربطی به هم نداشته باشن...شاید .....خوش حال می شم بخونی و نظر بدی...فعلا..شاد و خوش..حق
سلام . شنیدم بازم زدی به سیم آخر(راست و دوروغش گردن ویژول)یه کم مواظب خودت باش.
فدات
سلام نیلوفر جان.من شما رو از طریق یهودا می شناسم.از لینک هم ممنون.(:
از اینکه به من سر زدی ممنونم همیشه از این کارا بکن
نمیخوای بنویسی نیلو جوون؟؟؟؟؟
هممون امروز حس و حالمون همينه.نميدونم چرا؟
سلام ... خیلی خوب احساست رو به وبلاگت منتقل می کنی ... بار اوله که اینجا میام و خوشحالم ... ممنونم که بهم سر زدی ... شاد باشی ....
سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه .
خیلی خوشحالم که میبینم بعد از ۲ ماه هنوز هم نوشته های غمگینت طراوت همیشگی رو داره.
از امروز که کامپیوتر تازم رو خریدم در خدمتتون هستم .
شادباشی.