همیشه وقتی هنوز کامپیوتر را روشن نکردم یه عالمه حرف همین جور پشت سر هم صف میکشن دم گوشم همدیگر رو هل میدن میگن نیلوفر جون من من ! ولی تا کامپوتر رو روشن میکنم میبینم ای وای هیچی تو مغزم نیست انگار هل می شم انگار که یه بچه کوچولوام که توی یه مهمونی جلو یه عالمه آدم وایسادم و همه بروبر دارم نگاهم می کنن و منتظرن من شعری چیزی رو مثل بلبل براشون بخونم!وا------------یییییییییییییییییییییییی!