چقدر بازی کردیم (دختره اینجا نشسته زاری میکنه.......)خسته شدم از بازی دختره اینحا نشسته زاری می کنه دلم پله های حیاط مادر جان را می خواهد با همان پیچکی که گلهای خوشه ای بنفش می داد . دختره آنوقتها انجا می نشست ولی زاری نمی کرد دلم هوای یک بادکنک قرمز کرده . قول شرف که اگر از دستم در برود باز هم دختره زاری نکند . دختره این روزها خیلی کتاب می خواند دیگر باید عینک بزند تا کتاب بخواند . گاهی هم سیگار می کشد . اغلب خودش را به خواب می زند . زیاد قهوه می خورد و حالش از هر چه غذاست بهم می خورد شکلات تلخ را روی زبان می گذارد و به باد فکر می کند که حالا دارد می پیجد توی خانه خالی مادر جان از پنجره به کوچه نکاه می کند به البرز خیره می شود از پشت شیشه عینک زاری می کند و یاد دستهای چاق دخترکی می افتد که تنهایی چشم می گذاشت تنهایی می نشست زاری می کرد و تنهایی بزرگ می شد و دود سیگار را بیرون می دهد و مچاله می شود کنار پنجره و دلش دو تا دست چاق می خواهد که دستش را بگیرند و دخترک برای نداشته هایش سخت زاری می کند .
این دخترک نیاز به یک تغییر داره ...
شاید از جنس مهربونی ......
از این دخترک ها زیاد پیدا می شه ... مکنه یکیش منیا نو باشیم...... اما گاهی خودمون هم خبر نداریم
موفق باشی دوست من
سلام .
این متن بیان اشک الود واقعیاتیه که هر روز امکان پیشامدش وجود داره . فقط ... بگذریم .
خوشحالم که به وبت برخوردم .
از خوندن مطالب قبلت هم لذت بردم .
کاش انجا بودم...
کاش کنارت بودم و بغلت میکردم....
با اولین رویا
برایت یک بادکنک قرمز میفرستم عزیزکم....
کاش انجا بودم....
درود بر شما ......نباید رویاهایمان را از دست بدهیم این مهم است .
این دخترک بالاخره روزی باید قصه بیهوده زندگی را که راهی بی بازگشت بود به ناچار طی می کرد. اما او می خواست مثل عروسک سالها در لابلای تور و پولک نخوابد برای همین هم همه قاعده های بازی بزرگترها را که برایش چیده بودند لجوجانه به هم ریخت و حالا این دختره در غربت ناچاری که برگذیده است که ادامه همان تنهایی کودکیهاست به غربت میهن اش می اندیشد و دیگر البرز را نمی بیند و گاهی از پشت عینک زاری می کند برای آنهمه دخترکان دیروز که امروز تنها تر از همیشه تحقیر می شوند و سیلی می خورند.
به گمان تو دو دست چاق اگر امروز به سوی من و تو بیاید با ما چه خواهد کرد؟
اهنگ وبلاگت کو؟
دخترک.....گریه می کند...
دخترک تنهاست
دخترک ....دیگر نمی خواهد بزرگ باشد...
دلم سوخت برای این دختره :(
سلام.
اشکی بود, اما دل خودت رو برای خودت نسوزون که یکی از عواملیه که خیلی ساده همه چیز رو پیچیده بزرگ احمقانه و و و
میکنه ...
موفق باشی با سلام.
دلت پر باشه از مهربونی ...تنها نمی مونی.
دل من هم هوای گریه دارد ...
اما بیا قرار بگذاریم تا وقتی خدا کودکی هایمان را به ما بازنگرداند زاری نکنیم ... قول؟؟؟
قالب ساه....
و این دختره +ه من از وقتی اتفاقی افتادم تو این خونش بیشتر وقتها داشته ++ریه می +رده.و ٫ه روزهایی +ه من هم اینحا نشستم و باهاش ++ریه +ردم
+اش دستم از اونور ها +وتاه نبود
ps:id قبلیم و ندارم.خوشحال میشم اینو اد +نی.میدونی +ه +امنت نمیزارم.ای دی تو دوباره داشته باشم برات می نویسم
دوستت دارم دوست خیالی من
تو که گفتی خسته شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می دونی چه میکنی با این نوشته هات؟ ای تیشه زن ، ضربه رو محکم تر بزن!
به انسانی بی نظیر همچو شما افتخار میکنم
دستان زیبایت را از راه دور میبوسم و براین بوسه افتخار میکنم
بی نظیر بود
در این
نیمه شب تنهایی...
آخی یادش به خیر
نازی
سلام
یه جای این دنیای مجازی یه پستی هس که چشم انتظار کامنت نیس
اگه دلت خواست و رفتی و دل خوندنش رو داشتی کامل بخونش
این پست برای کامنت نیس ... این یکی فرق میکنه این برای ...
شاخه به سمت نور می رود آنگونه که من به سمت تو می آیم ، دانه های کبریت ِ انتظار را یکی یکی در جعبه اش می گذارم فتیله ها خاموشند آنگونه که تو زمانی جرقه ای بودی زیر ِ باران ِ غمگین ِ عصر ِ سوخته ی پاییز .
آخ که چقدر حسرت میخورم...حسرت روزایی که نه غمی بود نه تلخی ...کاش همیشه بچه میموندیم....
سلام
لطف کن و بگو آهنگ قبلی وبلاگت رو می تونم داشه باشم
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند .. گاهی وقتها دلتنگی ها و نداشتن ها بهانه ای هستن تا نگاهی به خودمون بندازیم و دست به خلق یه اثر هنری بزنیم.. و خاصیت عشق این است
سلام دوست عزیز ، وبلاگ عشق متعا لی آپ شد منتظزم بیا خوشحال میشم
کجایی نیلوفرک ؟
کنار همون پنجره نیمه باز نشستی و سیگار می کشی؟؟؟
دلم برات تنگ شده...برای صورت مهربون و صدای دلنشینت...
مواظب خودت باش
دخترک کوچولو اصلا دلم برات نمی سوزه . دلم قهوه می خواد با شکلات تلخ...
پسره اینجا نشسته
گریه میکنه
زاری میکنه
از برای من
پرتغال من
یکی رو بزن
یکی رو نزن
اون نفرین بالا خیلی درد داره
چه حالی میده وقتی داری سیگار می کشی و به گذشته ها فکر می کنی آهنگ گنجیشک لالا مهتاب لالا رو هم بشنوی...
کاری که از دستم بر نمی آید
حد اقل بنویس که کمتر نگران باشم
طفل پاور چین پاور چین
دور شد کم کم در کوچه سنجاقکها
بار خود را بستم
رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم از غربت سنجاقک پر.....
کودکی گذشت. نوجوانی و جوانی هم. چقدر زود آمدی پیری...
شکلات تلخ،روزگاری برای کسی که دوستش می داشتم شکلات تلخ می خریدم و او لجبازانه می گفت تلخ نیست!
آفرین داری جان خودم
دلم می خواست بچه بودم و گریه و زاری دخترک رو فقط تو شعرهای کودکانه می خوندم. یادم انداختی که یه روزی نه خیلی دور روزا و شبها گریه کردم و زار زدم. امروز سختم ولی گاهی دلم برای اون گریه هه تنگ می شه.