یادهایمان اگر تو را با خود نبرند
من می برم
به سبب همان عاشقیت که هم تو می دانی و هم من
هیج خیابانهای آن خوالی را که بی خیال و عاشق تویش پرسه می زدیم اگر خیابان آن حوالی
چشمش را بست و تو را ندید تا از من بگیردت من تز تو نمی گذرم نه از تو نه از تمام آن
خیابانهای پر درخت که خاطره ای از ما و غش غش خنده هایمان دارند ولی لعنت به خط کشی
نا برابر مرزها که تو را از من دور کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نیستی ؟ خوبی ؟ کجایی ؟ اوضاع در چه حال ؟
این خاطره ها گاهی حسابی دست و پای آدم رو می بنده
...
سلام
چه طوری عزیزم؟
این مطلبو حتما بخون
من سنت شکن نیستم
نیلوفر جون من تو رو به یلدا بازی دعوت کردم
مرزها .............همه جا مرزه ..پس کجا زندگی کنیم .نفس بکشیم ؟ چرا فقط باید درخت ها خنده هامونو بشنوند؟ دلم می خواد ..........بلند بخندیم غش غش بدون ترس...اما این جا فقط می شه بلند گریه کرد. دلم گرفت