چشمهای زیبای تو و قلب مهربانت مرا خوب می بیند ای نازنین ٍ من وگرنه بدیهایم کم نیست که تو نیز کمی تا قسمتی از آنرا می دانی امیدوارم خدا مرا ببخشاید و خوبترم کند
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اول که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم....
توی یکی از مغازه های میلادنور ٬ یکی از این فرشته های خوشگل ِ مامانی رو دیدم...یادِ تو افتادم... اگر میدونستم کجای این اسمان نشستی ٬ حتما برات یه دونه از این فرشته کوچولو ها رو میفرستادم تا بهت بگم خوشحالم که کسی رو داری که مثل هیچ کس نیست
هر بار که مرا میدید ساعت ها گریه میکرد اخرین بار که به سراغم امد دیوانه بار می خندید وقتی حالت استهفام را دید با طعنه گفت: تعجب مکن که چرا میخندم من دیگر انسان سابق نیستم بس بودهرچه که تو قاه قاه خندیدی و من های های گریستم!... تازه حرفش را تمام کرده بود کهیکباره قطره اشکی سرگردان در گوشه ی چشمش لنگر انداخت با طعنه گفتم بنا بود گریه نکنی پس این قطره اشک چیست؟ اشک را پاک کرد و گفت:این؟ این قطره اشک نیست! نقطه است میفهمی؟ این اخرین نقطه ایست که با اخرین جمله یاخرین فصل کتاب ایمانم به عشق مردان گذاشتم من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم جز...به یکپارچه گیشان در نامردی!...
چشمهای زیبای تو و قلب مهربانت مرا خوب می بیند ای نازنین ٍ من
وگرنه بدیهایم کم نیست که تو نیز کمی تا قسمتی از آنرا می دانی
امیدوارم خدا مرا ببخشاید و خوبترم کند
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه میکردم....
این خوب است که او خوب است؟
تو چه طور
تو چه طوری عزیزم؟
دلم برایتان تنگ است .
درودی سبز بر تو نیلوفر همیشه عاشق
خوبی خوب من؟؟؟
فضای وبلاگتون آرامش خاصی داره!با اجازتون بهتون لینک میدم!
کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد..
میشه زود زود بیای
دلم برات کلی تنگ بود نیلو فر خوبم
همه واسه تو هم نوشتهای قشنگت
معشوق همیشه مثل هیچ کس نیست!
توی یکی از مغازه های میلادنور ٬ یکی از این فرشته های خوشگل ِ مامانی رو دیدم...یادِ تو افتادم...
اگر میدونستم کجای این اسمان نشستی ٬ حتما برات یه دونه از این فرشته کوچولو ها رو میفرستادم تا بهت بگم خوشحالم که کسی رو داری که مثل هیچ کس نیست
درود ؛ نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست .
نیلوفر
به خواندن شعری از خویشم دعوتت میکنم
اونم توی ذهن من خیلی خوبه....
مدتهاست سالهاست هیچ آدم خوبی ندیدم . باورت میشه ؟
توش شک نکن .
سلام.نوشتهشتون قشنگه.ولی من براشون کسی رو پیدا نکردم یعنی ارزش اینا رو نداره.
به قول دوستمون بهار بی نارنج:
مدتهاست سالهاست هیچ آدم خوبی ندیدم . باورت میشه ؟
موفق باشی عزیزم.
... او خوب است ..تو اورا خوب خلق کرده ای..
دعوتی نازنین .... اگرچه در نوشتن یا ننوشتن کاملا مختاری ...
هر بار که مرا میدید ساعت ها گریه میکرد
اخرین بار که به سراغم امد دیوانه بار می خندید
وقتی حالت استهفام را دید با طعنه گفت:
تعجب مکن که چرا میخندم من دیگر انسان سابق نیستم
بس بودهرچه که تو قاه قاه خندیدی و من های های گریستم!...
تازه حرفش را تمام کرده بود کهیکباره قطره اشکی سرگردان در گوشه ی چشمش لنگر انداخت
با طعنه گفتم بنا بود گریه نکنی پس این قطره اشک چیست؟
اشک را پاک کرد و گفت:این؟ این قطره اشک نیست!
نقطه است میفهمی؟
این اخرین نقطه ایست که با اخرین جمله یاخرین فصل کتاب ایمانم به عشق مردان گذاشتم
من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم
جز...به یکپارچه گیشان در نامردی!...
خودت خوبی که دوستش داری!
سلام
به وبلاگ ماهم سری بزن ونظربده