بیرون باد می آیید. نه طوفان است شاید ! درست مثل دل من که روزهاست که طوفانی ست! ولی چرا این طوفان یک جا همه یاد تو را با خودش نبرد؟؟؟روحم پر از زخم است پر از ترک !از دلم جز تکه ای شکسته چیزی باقی نمانده درست مثل یک ظرف ظرفی که روزی پر از نقشهای گل و برگ بود می خواهم تکه های این ظرف شکسته را بهم بچسبانم ولی جا به جا تکه ای از برگها نیست تکه ای از گلها و من نمی دانم آنها را کجا گم کرده ام؟ هر قدر که سعی می کنم جا های خالی این ظرف را با انگشتها یم پر کنم نمی شود ! روزهای زیادیست که گل و برگ دستهایم پاک شد ه است و رفته است که رفته است. (زمستان۱۳۸۰)
سلام. اگردور و برت رو خوب ببینی گلهای زیادی ژیدا میکنی. مگر نه؟ البته این نوشته مال سال هشتاده. مطمئنا تا حالا گلهای زیادی ژیدا کردی. شاد باشی!
سلام من پونه هستم دوست نیلوفر خیلی وقت هم هست که میشناسمش اونهم مثل همه آدمهای دیگه هم خوبی داره هم بدی و هم خوش اخلاقه گاهی هم بد اخلاق..روح بزرگ و حساسی داره . کسایی که میشناسنش اینو میتونن از توی چشمهاش بخونن لابد میپرسین چرا دارم این حرفها رو میزنم میخوام داد بزنم و به همه اون آدمهای نفهم و بیشعوری که نیلو را متهم به دیووونگی یا افسردگی میکنن بگم که سخت در اشتباه هستن میخوام با بی نزاکتی تمام بهشون بگم که اگه از خوندن این وبلاگ لذت نمیبرن بهتره دمشون را بزارن روی کولشون و برن جایی که دوست دارن میخوام به اون آقای احمق و کثافتی که هر دفعه مجبورم کامنتهای احمقانه و تکراریش را اینجا و همه جا بخونم بگم که بهتره اینجا نیاد بهتره اگه فکر میکنه نیلو چرا سیاسی نیست چرا اجتماعی نیست چرا این نیست و اون نیست بگم به تو آقایی که هیچ احترامی برات قائل نیستم بگم که نیلو همین هست که هست ... دوست داره اینطوری بنویسه و مینویسه دوستهای زیادی هم داره که عاشقشن خیلی زیاد تر از موهای سر تو اقا یا خانمی که طاقت ندارین صدای یک هموطن را بشنوین و چون اون دوست نداره که مثل بقیه هرزه گری کنه به همه چیز متهمش میکنین .آره من اومدم اینجا داد بزنم بگم نیلو بزرگه عاقله شاده خوبه زنه یک انسانه یک ایرانیه و اینجا هم وبلاگشه اگه دوست ندارین نیایین و نخونین . همین
من دلم میگیرد...که کسی خانه ی خود ساخته ی از شن را...ناگهان یا با گهان...گشته ویران بیند...من دلم بندِ همه خانه شنی ها مانده...من دلم میگیرد...همه ی زندگیِ ما این است...خانه های شنیِ رویامان...کاش ویران نشوند...یا اگر شد...بتوانیم که باز...خانه ای ساز کنیم...و به آن دل بندیم...و ز آن شاد شویم
خیلی قشنگ و با احساسه .
مشکلی هم که پونه خانم مطرح کرده مشکل همه ماهاست . نمی دونم چه اصراریه کسی که از یه وبلاگ خوشش نمی آد هر روز میاد بهش سر میزنه و یه مشت اراجیف براش مینویسه . ولی خب باید ادامه داد .
نیلو خانم موفق باشید و همیشه با احساس !
اره پونه منم باهات موافقم من خودم یکی از همون دوستای نیلو هستم و میشناسمش.در مورد اون فضول هم کاملا باهات موافقم.ابله نیا بخون با این چرت و پرتها هم خودت رو توجیه نکن...نیلو جونم تو هم زودتر بیا و یه خبری از خودت بده که نگرانم در ضمن مردم انقدر با امین حرف زدم...
.... هیچ بادی نمی تواند شوقی را که انسان به زندگی داره بلرزاند و سر به نیست کنه.
چه سوزی!
هی!
فلانی!
یادت بخیر!
بیا طرحی نو دراندازیم و بنیادش براندازیم ... یه طرح مثل گل و برگ دستات ...
ظرف بند زده مثل اول نمیشه...