روز های زیادی است که تو رفته ای . رفته ای و من تنهامانده ا م و تنهاییم پر از ابر و مه و دلگیری پاییز است. دوباره تنها قدم می زنم .تنها فکر می کنم .تنها به خیابان میروم و همه اش این تنهایی که مثل یک همزاد با من است.راستش را بخواهی دیگر کمتر توی دلم با تو حرف میزنم دیگر حتی کمتر توی دلم با تو دعوا می کنم. بگو مگو میکنم . سرت فریاد می کشم! دارم سعی می کنم به صبر کردن عادت کنم. و فکر کنم تمام این روزهایی که گذشته را توی خواب دیده ام سعی می کنم از یاد ببرم هر آن چه را که در میان بوده!!!!!!سرم در آسمانهاست و پا هایم در زمین دروغ گفته ام اگر که بگوییم به خودم فکر نمی کنم فکر می کنم به خودم به تمام آن روزهای آفتابی و به همه این روزهای ابری دلگیر!!!و به چیزی که به آن زندگی می گوییند و من خراب شده اش می بینم و غصه می خورم و غصه می خورم و مثل بچه کوچکی که کنار ساحل ساعتها سعی کرده و خانه ای با شن ساخته است و بی هوا بادی آمده و او مبهوت از خراب شدن هر آنچه ساخته که ناگهان فرو ریخته بی صدا از تمسخر آدم بزرگها دست کوچکش را محکم روی دهانش فشار می دهد تا صدای گریه کردنش را کسی نشنود !!!!حالا آن بچه من هستم!!!(زمستان۱۳۸۰)
سلام . وبلاگ جالبی داری . انشاا... که همیشه موفق باشی . به من هم سر بزن . قربانت
رویایى در رویاى سکوت,
عریان در تاریکى شب,
تنها, همچون یک ستاره,
خارج از کهکشان ,
بدان صدا گوش میدهم,
صداى بى نهایت سکوت,
سکوتى مملو از ارامش و توفان,
سکوتى سر شار از بودنها و نبودنها,
سکوتى همراه با خا طراتى شاد وغمگین ,
سکوتى پر از گفتنیهاى نا گفته,
غرق در رویا خود به نا گهان در ان بیدار مى شوم,
رویایى چه بس دروغین و زیبا,
رویایى در رویاى سکوت,
تقدیم به شما
emil
خوب..چی بگم..که خودم تنهام...ولی تنهایی هم خیلی خوبه ...یه وقت غصه می خوری که یه روز تنهایی همزادت بوده!! و حالا نیست.
و بعد اندوه این از هم پاشیدگی کم کم رسوب میکنه و میشه یک زخم قدیمی علاج نشده
خدمت رسیدم با دمامون پشک بندازیم . تشریف نداشتین...
دلتنگی های آدمی را ؛ باد ترانه ای می خواند . رویاهایش را ؛ آسمان پرستاره نادیده می گیرد ؛ و هر دانه برفی ؛ به اشکی نریخته می ماند ... سکوت سرشار از سخنان ناگفته است !
خیلی غمانگیز و در عین حال قشنگ بود...من اینجا رو دوست دارم و مهمتر از همه اینکه تو اینجا رو خودت ساخته ای برای زندگی کردن و کسی دیگه شریک نیست و بدتر از اون کسی دیگه در اینجا بهت باید و نباید نمی کنه...پس باش و اینجا رو همچنان بنویس...
نوشته ات باز هم قشنگ بود و مور مورم کرد .
سلام. نیلئفر جان ما کدوممون بچه نیستیم؟شاد باشی وسربلند!
سلام دوست خوبم...بلاگم رو به روز کردم...خوش حال می شم نظر تو رو هم در مورد شعر اخیرم بدونم....ممنون....فعلا..شاد و خوش...حق
جیگرتو برم عزیزم