جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

پنجشنبه۱۵آبان۱۳۸۲حرفی با همه

 متاسفم از اینکه این اتاق کوچک سبز را هم نمیتوانند به دل من ببینند! متاسفم که آن جور که آنها میخواهند نمی نویسم آن جور می نویسم که دل خودم می خواهد و این عهدی بود که از اول با خود داشتم. پس دوستان نادیده ای که نوشته های مرا می خوانید و دوست ندارید شرمنده تان اینجای کوچک را به ما ببینید و اگر خواندن مطالب من برایتان جالب نیست حتما بلاگهایی هست که سلیقه شما را تامیین کند . من حرفهای دل خودم را می زنم آن که دوست دارد می خواند آنکه دوست ندارد ......................! مرا آزار ندهید بگذارید لااقل اینجا نفس بکشم!!!!!!!!!!!!!!!!!ممنون .
نظرات 4 + ارسال نظر
امیل جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:47 ب.ظ

خطاب به شما وبنگار عزیز
یک وقتی بود که به من گفتن برای دیگران زندگی کن ولی پس از گذشته زمان یاد گرفتم که نه برای دیگران بلکه در کنار انها باشم،بیان صریح شما از بیان احساساتتان در کلمات برای عده ای خوش آیند وبرای عده ای ناخوش ایند میبا شد ، همانطور که اشاره کردید در قدم اول برای خودت بنویس و در قدم بعدی به انچه که قلمت را بیشتر صیقل میدهد.
emil

امیل شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:36 ق.ظ

Wherever they burn books, they will also, in the end, burn people
Heinrich Heine
گلایه تقدیم به شما

هنوز شنبه 17 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:43 ق.ظ http://souda.persianblog.com

من اینجا بس دلم تنگ است ؛ و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ؛ بیا ره توشه برداریم ؛ قدم در راه بی برگشت بگذاریم ؛ ببینیم ؛ آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

بهار چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:50 ق.ظ http://khaatoon.blogsky.com

سلام.اومدم سر بزنم حالتون رو بپرسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد