شاید خواب دیدم شاید همه چیز را توی خواب دیدم . دریا را کوه را صخره ها و گلهایی که یک شب روی دستم روییدند .
شاید که نه حتما توی خواب بوده است چون دیگر گلی کف دست من نیست! گلهای کف دستم همه با آب پاک شدند .
میدانی ؟ باز یک جایی حوالی قلبم درد می کند شاید اصلا همان جا ته قلبم باشد یک چیزی مثل یک زخم مثل یک حفره !!!!!!!!!!!!!
ساعتهاست که دارم فکر می کنم توی حفره دلم چه بگذارم تا حفره بودنش از یادم برود! و شاید هم یک خیال لوس کودکانه که چه کنم تا دل زخمیم قشنگ تر به نظر بیاید !!!!!!
تیله را امتحان کرده ام . نه خوب نیست با رنگ دلم هارمونی ندارد ! انار خشک شده کوچک و سیاهی را توی حفره دلم فرو کردم نه نه فایدهای ندارد دانه های خشک شده توی انار با هر تکان من صدا می دهند و من دوست ندارم صدای تق و تق دلم را کسی بشنود!!!!!!!!!فایده ای ندارد!!!!
همان چسب زخم قدیمی از همه چیز بهتر است از همانها که بچه کولیهای میدان ونک به زور توی کیفم فرو کردند!!
از همانها که بعد از کندنش جای چسبش می ماند!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چسب زخم .... منتظرم
اگه مشکلات با چسب زخم حل میشد اون کولیها الان میلیاردر بودن...
لطفا اگر راه حل پیدا کردی به منهم بگو. منهم یک حفره گنده دارم/ نمیدونم با چی پرش کنم!!!
خیلی غم انگیز بود ...:(
جالب بود خوشحالم که به هر حال می نویسی گرچه کمی دیر به دیر ...
هر وقت وبلاگت رو می خونم حس می کنم باز باید مبارزه کنم این ربطی به نوشته هات نداره بلکه شخصیتته یه جورایی بهم احترام میذاری دخترونه! هر وقت کنایه های مهشید(زنانه) دلم رو خط میندازه میام وبلاگت...شاید واسه همون چسب زخم!
اعطای جایزه صلح نوبل رو به شیرین عبادی بهت تبریک میگم...
مرهمی برای دل زخمی نیست...
refigh mesle hamishe ziba
من در این رابطه از دل خستگان می گویم که؛
ای ملک اعرش مرادش بده وزخطرچشم بدش دارگوش
باقی این را در ایمیل ذکر شده بخوانید
در رابطه با بم ایمیل برای تحقیق بدهید
متشکرم