گفتم :اجازه میدی ببینمت؟
گفتی : نمیشه
چشمام از یه دردی تو سینه ام سوخت!
گفتم : میشه گاهی روزا حرف بزنیم؟
هیچی نگفتی
اشکام هری ریختن پایین
گفتم : می تونم همش به تو فکر کنم ؟
و من ضجه زدم.