طناب ارتباط ما

در میان ارتباط ما هیجچ نبود به غیر از یک طناب کلفت کنفی که سفت بسته بودیم به کمر هایمان درست مثل صخره نوردها تو ی بهار خیس میشد خیس خیس . توی تابستان درست وسط هذم کرما خشک و سفت میشد و تو ی فصل قشنگ من پاییز در میان باد تکان می خورد و پرنده ها روی ان می نشستند و زمستان سال پیش خاطرت هست که چه برفی اینجا آمد و تا آنجا کشیده شد و طنابمان شد مثل یک تکه چوب خشک و بعد بهار که سفره هفت سینمان را رویش چیدیم و از دور با هم عکس یادگاری گرفتیم. و باز بهار که آمد تو با شکوفه های سیب برای من گردنبند درست کردی وای که اگر پایم می لغزیذ ولی تو نگهم داشتی طناب را کشیدی من تعادلم حفظ شد. و تابستانمان که تابستانمان شد طناب را جمع کردیم بهم نزدیک شدیم صدای قلبهایمان چه تند می زد . و دستهایی چه قوی و چه داغ نمی گویم گرم چون داغ بود و تنهای میان طناب و پیچیده در هم و ساعتهایی که نه تو به یادشان می آوری و نه من و وای وقت رفتن و دوباره گره زدن طنابها و ترمیمشان که جا به جا گره کور زده بودیمشان به یاد زبان تلخ من به خاطر یک دندگی تو ولی طناب هنوز طناب بود طناب مرا که سفت کردی محکم محکم ولی طناب خودت را نمدانم کدام حست گفت که محکم نبندی و حالا این رابطه به مویی بند است دلت می آید مرا میان بازوان قویت حس نکنی ؟

خراب کردن و به آتش کشیدن از ریشه زدن بی نظر بودن آسان است ولی فکرش را برای ثانیه ای کردی که ۲ ساعت بعدش چطور می تواننی و بنشینی و فیلمهایمان را نگاه کنی وباورکن این قیچی نا مرعی تو که دارد ذره ذره این طناب ارتباط را می برد من را معلق میان زمین و هوا ندیده که حتی دیگر دستم نمی رسد گره کوری بزنم و بگویم بی خیال بیا از نو شروع کنیم .