جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

با فلانی

هی فلانی چقدر با  تو حرف دارم. هی فلانی چقدر درد دارم .هی فلانی چقدر مشت به جایی نگوبیده توی دستهایم گره خورده و جا مانده .هی فلانی چقدر اینجا سرد بود وقتی من زار می زدم. هی فلانی چقدر اینجا سرد است وقتی خداحافظی روی لبهایم می ماسد. هی فلانی چقدر از اینجا تا خود یک دوستت دارم ساده فاصله است .چقدر پیراهن بنفشم تنهاست وقتی سراغ دوستت دارم را روی کلیدهای تلفن جستجو می کنم.هی فلانی  چقدر سراغ یک مهربانی ساده را از بوقهای ممتد تلفن گرفتم .هی فلانی  چقدر شماره ها را روی این کاغذهای کاهی کنار دستم با شوق نوشتم و با حرص خط زدم .هی فلانی  چقدر هوای این اتاق بوی نیامدن می دهد بوی بیقرار حرفی نزده .هی فلانی  چقدر دلم شور آدمهای در راه مانده را زد ! و آنها به خانه هایشان رسیدند و گفتند هی فلانی چه بیکاری که دلت شور ما را می زده و من امروز دیگر می دانم آنکه در راه مانده بلاخره یا خودش می آید یا خبرش و هی فلانی در هر صورتش تو هیچ کجای هیچ رابطه ای نایستاده ای که کسی حتی خبری به تو بدهد . هی فلانی پشت هیچستانی سالهاست که پشت هیچستان جا مانده ای.هی فلانی چقدر سوء تفاهم توی صورت احساست بود که کسی نفهمید احساست چه بزرگ است که کسی نفهمید احساست توی حجم زمان جا نمی گیرد . هی فلانی چقدر جای بوسه روی لبهایت کم رنگ شده چقدر این همه سفیدی با سماجت از زیر رنگ زیتونی موهایت بیرون می زند .هی فلانی چقدر دستهایت از حجم تن کسی تهیست. هی فلانی چقدر دلت پیر شد و تاب دل دل ساده روزهای اول آشنایی را ندارد . هی فلانی چقدر دلت می خواهد تو به دلی بگویی ف و او  خودش تا فرحزاد برود . هی فلانی چقدر گلویت خراشید از بس ضجه زدی بر گور عشقی خالی از رگ و ریشه . هی فلانی چقدر تحقیر شده ای برای جمله ساده دوستت دارم . هی فلانی اصلا چیزی هنوز از تو مانده است؟ هی فلانی چقدر غریبی....................غریب