هی فلانی چقدر با تو حرف دارم. هی فلانی چقدر درد دارم .هی فلانی چقدر مشت به جایی نگوبیده توی دستهایم گره خورده و جا مانده .هی فلانی چقدر اینجا سرد بود وقتی من زار می زدم. هی فلانی چقدر اینجا سرد است وقتی خداحافظی روی لبهایم می ماسد. هی فلانی چقدر از اینجا تا خود یک دوستت دارم ساده فاصله است .چقدر پیراهن بنفشم تنهاست وقتی سراغ دوستت دارم را روی کلیدهای تلفن جستجو می کنم.هی فلانی چقدر سراغ یک مهربانی ساده را از بوقهای ممتد تلفن گرفتم .هی فلانی چقدر شماره ها را روی این کاغذهای کاهی کنار دستم با شوق نوشتم و با حرص خط زدم .هی فلانی چقدر هوای این اتاق بوی نیامدن می دهد بوی بیقرار حرفی نزده .هی فلانی چقدر دلم شور آدمهای در راه مانده را زد ! و آنها به خانه هایشان رسیدند و گفتند هی فلانی چه بیکاری که دلت شور ما را می زده و من امروز دیگر می دانم آنکه در راه مانده بلاخره یا خودش می آید یا خبرش و هی فلانی در هر صورتش تو هیچ کجای هیچ رابطه ای نایستاده ای که کسی حتی خبری به تو بدهد . هی فلانی پشت هیچستانی سالهاست که پشت هیچستان جا مانده ای.هی فلانی چقدر سوء تفاهم توی صورت احساست بود که کسی نفهمید احساست چه بزرگ است که کسی نفهمید احساست توی حجم زمان جا نمی گیرد . هی فلانی چقدر جای بوسه روی لبهایت کم رنگ شده چقدر این همه سفیدی با سماجت از زیر رنگ زیتونی موهایت بیرون می زند .هی فلانی چقدر دستهایت از حجم تن کسی تهیست. هی فلانی چقدر دلت پیر شد و تاب دل دل ساده روزهای اول آشنایی را ندارد . هی فلانی چقدر دلت می خواهد تو به دلی بگویی ف و او خودش تا فرحزاد برود . هی فلانی چقدر گلویت خراشید از بس ضجه زدی بر گور عشقی خالی از رگ و ریشه . هی فلانی چقدر تحقیر شده ای برای جمله ساده دوستت دارم . هی فلانی اصلا چیزی هنوز از تو مانده است؟ هی فلانی چقدر غریبی....................غریب
باور کن من با نوشتههات زندگی میکنم نیلوفر ... زندگی ... هیچ کس ندیدم مثل تو این رنج دائمی رو اونجور توصیف کنه که با همه گوشت و پوست و استخون بشه لمسش کرد ....
{هی فلانی اصلا چیزی هنوز از تو مانده است؟ هی فلانی چقدر غریبی....................غریب}
هی فلانی این قبری که روش وایستادی داری زار میزنی واس ، خالیه ها! حتی یه جنازه ی خاکستر شده هم توش نیست... خالیه خالی
دنبال این چیزا نگرد، نیست.... یعنی اصلا نبوده
فعلا
سلام. من اول !
عجب حکایتی است این کودکی کودکانه شما. آن مطلب برای تکه ای از بهشت ... را خواندم. حظ وافر بردم. صمیمی بود و گرم. گمان می برم خودتان بودید .
... من کر و کورم فلانی..از کر و کور بودن یک فلانی دیگر ..
...
چی بگم دخترک..چی بگم...
هر کلمه ات یه زخم میشه روی دلم که چرا اینقدر از هم دوریم
که چرا نیستم تا دوباره از نزدیک بببینمت...بغلت کنم...که حرف بزنیم...
که...
چرا نیستم نیلوفر؟!
چقدر غربتت را می فهمم...نیلوفر..
هی فلانی! روزی که عاشق شدی تن به طوفان و آتیش زدی. هی فلانی! روزی که عاشق شدی خودتو دادی زیر ضربه های پتک تا آبدیده بشی. هی فلانی! روزی که عاشق شدی تمرین زمین خوردن و پا شدن رو شروع کردی. هی فلانی! روزی که عاشق شدی غریب شدی چون از جنس بقیه نبودی. هی فلانی! هر نقطه ای سر خطی داره. هی فلانی! زندگی خیلی وقته که پشت دره! نمی خوای در رو باز کنی؟
خیلی دلم میخواد بات حرف بزنم.تو از دل من مینویسی و رنجی که سالهاست در اون لونه کرده.
روزگار غریبی است نازنین ... روزگار غریبی است ...
امید درزندگانی بشر انقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.هوگو
راستی ادمهای دیگر اصلا مهم نیستند چیزی که آنها را ارزشمند میکند عمری است که به پایشان ریخته ایم!!!!
احساساتت خیلی زیباست.
کاش همه یه روز گمشدشونو پیدا کنن!
چرا باید رنج تو نوشته هات باشه؟؟؟ من قبول ندارم ... نیلوفر می تونه شادترین باشه ... بگو که می تونی؟؟؟؟
هی فلانی چقدر دلم برای تو و نوشته هابت تنگ بود...
تهی بودن دست و قلب انسان از حجم کسی که دوستش دارد خیلی سخته...
نیلو ...نیلو ..همیشه گفتم و باز هم میگم...این نوشته ها و دردها رو حس کردم... حس کردم...حس کردم...و هنوز هم میکنم!...ولی...
عزیز دلم ممنون از محبتت. نوشته های نازت هوای نفسهای منه. همیشه همین دور و برم در حال برسه.
سلام... .
تاکسی
دربست
سکوتم حامله است
زایشگاه.
به دیدنت میام ولی یه کم طول میکشه...
برام آف بزار...
دوباره می نویسی
و این آهنگ جدید وبلاگت...
و این کرم چند بار و چند بار لود کردن صفحه تو که دوباره به جانم افتاده...
برو جلو...زندگی کن...هنوز می آیم
به زودی یک سال بزرگ تر می شوی
یک سال دیگر هم باهات آمدم
اگر خدایی باشد،همیشه لبخند تو را ازش می خوام
هی فلانی
می روی و گریه می گیرد مرا
اندکی بنشین
که باران بگذرد
هی فلانی دو سه خطی بنویس ساده تر رنگین تر
دلمو به خون کشیدی فلانی........
دوستی گران است و حاضر نیستیم اینقدر خرج کنیم. وقت نداریم و برای همین همه تنها شده ایم. این حس غم انگیز رو خیلی زیبا به تصویر کشیدی. چه بد. . .
میدونی که خیلی زیاد دوسِت دارم؟؟
ته کافه م، یه صندلی تازه گذاشتم که از یه چارشنبه بازار کش رفتم. ملسی بوی زنانه ایی، پیچیده توی سرسرای خلوت کافه. لبه های فنجونا، از رد ماتیک های نارنجی، یه جور نابی شده. یه فنجون می زنی با من؟
نیلوفر عزیزم! می شه لطفا موسیقی جنسیت گمشده رو بهم معرفی کنی؟ اینکه اسم آهنگش و آلبومش و نوازنده هاش چیه؟ تو نمی دونی با شنیدنش چه حالی می شم! می خوام یه نسخه تهیه کنم و با خودم ببرم واسه لحظه های دلتنگی و دیوونگی. مرسی
سلام فلانی
نمیدمنم که این کانت رو میخونی یا نه ؟
ولی بدون یکی از با حس همذات پنداری با تو یک ساعت گریه کرد
چند باری اینجا اومدم. نوشته هات دوست دارم و با اجازه لینکت کردم. راستی من هم نیلوفرم.
فلانی
خیلی خوشگل حالت و به تصویر می کشی
یعنی حال منم هستا
لینک یادت نره
عزیزم دستت درد نکنه واقعا زیبا بود .
نوشته ات واقعا زیبا بود .
این داستانی که نوشتی برای خود من هم اتفاق افتاده.
با تشکر..........................
در تمام وبلاگها شعار میبینم ... حرفای قشنگی که زدنش فقط حال بهشون میده ... و میتونن ساعتها گریه کنن ... این غمه یا عینه لذت ... شاید شعر یا نوشته های رمانتیک چیزیه که انسان دوست داره باشه اما در عینه حال اون نیست ... و براش شعر میگه ... آدمایه تنهایی که همه ازش دم میزنن من با خیلیاشون بودم ... اما هیچ کدومشون تنها نبودن ... و آدمه تنهایه واقعی شعری برای سرودن نداشت ... وهیچ چیزه دیگه ...
هی فلانی
متن زیبایت با ان موسیقی زیبای ایرانیُ حال مرا عجیب متحول کرد .
هی فلانی
گهگاهی اگر خواستی و دوست داشتی از اون لحظات ناب عاشقی ات بنویس تا روی قشنگ اون ور سکه وجودت رخنمایی کند
هی فلانی
در پناه حق
هی فلانی عشق غریبه
تو غربت غریبتر
جمله ی دوستت دارم این روزا دیگه کمتر استفاده میشه
مواظب خودت باش