جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

خیسی یاد تو

یادهایمان اگر تو را با خود نبرند

من می برم

به سبب همان عاشقیت که هم تو می دانی و هم من

هیج خیابانهای آن خوالی را که بی خیال و عاشق تویش پرسه می زدیم اگر خیابان آن حوالی

چشمش را بست و تو را ندید تا از من بگیردت من تز تو نمی گذرم نه از تو نه از تمام آن

خیابانهای پر درخت که خاطره ای از ما و غش غش خنده هایمان دارند ولی لعنت به خط کشی

نا برابر مرزها که تو را از من دور کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
پرهام چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ق.ظ http://parhamx.blogspot.com

نیستی ؟ خوبی ؟ کجایی ؟ اوضاع در چه حال ؟

پدیده چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ب.ظ http://padidehblog.blogspot.com

این خاطره ها گاهی حسابی دست و پای آدم رو می بنده

تنها درلاریسا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ب.ظ

...

یلدا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ب.ظ http://ania.blogfa.com

سلام
چه طوری عزیزم؟
این مطلبو حتما بخون
من سنت شکن نیستم

پدیده پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ق.ظ http://padidehblog.blogspot.com

نیلوفر جون من تو رو به یلدا بازی دعوت کردم

افسانه و سهراب جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ق.ظ http://zulbia.blogfa.com

مرزها .............همه جا مرزه ..پس کجا زندگی کنیم .نفس بکشیم ؟ چرا فقط باید درخت ها خنده هامونو بشنوند؟ دلم می خواد ..........بلند بخندیم غش غش بدون ترس...اما این جا فقط می شه بلند گریه کرد. دلم گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد