- اره قربونت برم برام حرف بزن
- اخه تو خسته ای از صبح زود که من بیدارت کردم رفتی سر کار ااااااااااااووووووووووووووووووووووومیذونی چقد میشه؟
- آره می دونم قلقلی آتیشپاره
-دستمو چرا می کشی خوب می خوام بوست کنم دستت بوس می خواذ بیا بیا بیا بیا دستتو بوس کنم خستگیش در یبره
-می خوام برات قصه بگم قصه یه آدم بزرگه که می خواست یه آدم کوچولوئه رو دست به سر کنه بهش کم محلی می کرد ،تو که هیچوقت به من کم محلی نمی کنی می کنی ؟
-نه قربون اون شیرین زبونیت برم من
ـ بهم بگو عروسک خانوم تا بخوابم. بهم بگو عاشقمی تا بخوابم. بهم بگو از پیشم نمی ری تا بخوابم.بگو بگو بگو
ـقربون اون نی نی براق چشمات برم من عروسک خانوم قشنگم عشق فسقلی من من هیچوقت از پیشت نمی رم قول مردونه
حالا واقعا بهت می گه؟؟ خب یه سو اله؟ نخواستی جواب نده.. ولی انگار یه ابر داستان پشتش هست که ما نمی دونیم.برای همین که فکر می کنم پشتش یه چیزی هست خوب بود...
از همان اول هی نوشتم و هی پاک می کردم ولی این بار پاک نمی کنم. می دانی چرا؟ چون امروز چشم هایم مرا یاری کرد و یاری کرد و یاری کرد. تا وقتی از دیوار اتاق شنید که گفت: من که می دانم!
درودی سبز
و مشکل دقیقاً از همین جا آغاز می شود که می خواهیم عاشقمان باشند ... باید رها ساخت تا دوستدار یافت ... رها ساز نیلوفرکم ... رهای رها ... جز از خویشتن در مقابل آیینه وجود نخواه که عاشق تو باشد ... تنها خویشتن خویش ... می دانم فراموش نمی کنی ، اما دوست دارم یک ضربدر سبز روی دستت بکشم ... به امید داشتن روحی سبز ...
در پناه دادار پایدار
درودی سبز
نیلوفرکم دشواری ها از همین جا آغاز می گردد که فارموش می کنیم نخواهیم عاشقمان شوند ... باید رها کنیم تا دوستمان بدارند ... رها کن نیلوفرکم ... رها کن! مگذار با صفحه آخر دفتر خاطرات برسی! مگذار ...
این چند خط آنی نبود که برایت نوشتم ... ثبت نشد ... شانه ام درد می کند ، نتوانستم همان را دوباره بنویسم ...
در پناه دادار پایدار
سلام عزیز دل
آیا هنوز جنسیت تو پیدا نشده؟
نقل به مضمون است٬ من نمیدانم!
دختری که از راهِ گل سرخ امده بود میگفت:
- بعد ان همه باغ ٬ ان همه بوسه و باران٬
کوچه هامان پاییز ٬ دلهامان خون٬ و اسمانمان هم ٬ والله چه بگویم!
درود .............دنیای بچه ها زیبا ست .
هیچوقت فراموش نکن که تو نیلوفری... تو یک گلی ...
...برای پیش او ماندن قولی از جنس مرد دادن کم لطفییست..
ولی اون هم ترکت میکنه و میره
عشقی که با تالم همراه باشد عشق نا سالم است.وقتی بخش اعظم صحبت ما با دوستان نزدیکمان در باره کسی است که او را دوست داریم وقتی به او به مسایل به افکار و احساساتش بهای بیش از اندازه می دهیم.وقتی تقریبا همه جملات را با نام او شروع می کنیم عشق بی تناسب داریم و شیفته هستیم.وقتی از دمدمی مزاجیها از بد خلقیها از بی تفا وتیها و تحقیر کردنهایش بی تفاوت می گذریم عشق بی تناسب داریم
از کسی که سالهایی از عمرش رو صرف یک عشق غیر ممکن کرد بپذیر
عشق فسقلی من!
فکر میکنم واسه موندگاریی عشق..باید بزرگ باشه
نیلو جونم ...
خودت که گفتی عروسک خانم تنها ...چرا ......اگه بترسیم ...
در هر حال نیلوفرم خوندن این چند تا پست اخرت خوشحالم کرد.
وقتی یک روشنفکر خلاق در جاده سنگلاخی به هنرنمایی میپردازد. اندر حکایت حسین درخشان و مخالفتش با تغییر مسالمت آمیز حکومت http://blogcritics.weblogs.us/farsi/?p=12
............
سلام
یه مطلب جدید
حتما بخونش
شنا ختی؟
وقتی به فردی عشق می ورزید نه فقط در جشم او جاری میشوید بلکه انرژی و
تکانههای روح او را نیز در یا فت میکنید. برحسب این که با چه کسی این رابطه
را بر قرار میکنید میتواند بر شما تاثیر مثبت یا منفی بگذارد.
نابراین امکان دارد تصور کنید شخصی را دوست داشته اید و سر انجام با او رابطه نزدیکی برقرار کرده باشید و بسیار راضی و خشنود بوده باشید اما تقریبا بلا فا صله بعد ازارتباط با او از خودتان بدتان آمده باشد چرا؟ به این دلیل که وقتی شهوت به کنار می رود در شما این احساس که او واقعاً چه کسی است
ایجاد میشود
توفان
نمی دونم چرا هر وقت وبلاگتو می خونم...حتی مطالب قدیمیتو دلم می لرزه....
<<پیر ما گفت:خطا بر قلم صنع نرفت>>
<<آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد>>
حافظ
مجلس با شکوهی پیداست که میان آن تخت جواهر نگاری گذاشته شده ،روی آن خالق اف به شکل پیرمرد لهیده با ریش بلند و موهای سفید ،لباس گشاد جواهر دوزی پوشیده،عینک کلفت به چشم زده و به متکای جواهر نگاری یله داده است.......
[گل]
با سلام..
نحوه افزایش آمار وبلاگ شما تا چندین برابر...
و تبلیغ لینک شما در بیش از چند هزار وبلاگ و پر محتوا کردن سایت شما در موتورهای جستجو.......
و یه حرکت استثنایی واسه وبلاگ هایی که ......
www.linkbox20.mihanblog.com
منتظر حضور سبزتم.
با بهترین آرزوها....... پیروز باشید
سلام
کجایین شما
آپ خبری نیست؟
سلام.چهقدر دردناکه موسیقی متن وبلاگت.آتش دلمو شعله ورتر کرد.برام دعا کن.من هم برات دعا می کنم.فکر ترک کردن هانی هنوز هم که هنوزه داره میسوزونه منو.یک سال گذشته.
اون الان داره با همسرش قشنگ زندگیشو می کنه.ولی سعید چی؟با زور یه مشت داروی اعصاب خودشو رو پا نگه داشته.کاش همون وقتی که ترکم میکرد یه گالن بنزین میریخت روم و آتیشم میزد یا یه خنجر رو تا ته میکرد تو قلبم .
آی که چه قدر دردناکه.شاید باورش نشه.اصلا اهمیتی نداره
براش اصلا سعید بمیره.آره من همون سعیدش بودم.همون کسی که به خاطرش جونشو گرفت کف دستش.بعضی وقتا
این دعا رو می کنم:اللهم عجل وفاتی سریعا.ببخش وقتتو گرفتم.bye
سلام
وب جالبی دارید و در عین حال عجیب
وقت نکردم بیشتر بخونم نوشته هاتونو
تازه بیدا کردم اخه
وب لاک شمارو
دوباره میام
ولی در کل برام جالب بود
موفق باشی عزیز
بای
سلام
دلم می خواهد ها را حتما بخوانید
دوست عزیز
وبلاگت را لینک کرده ام.
موفق باشی
نیلوفر ما کجاست ندیدیش؟؟ رفته زیر بارون؟
از پارسال در ارزوی ارتباط با گمشده هستم....راستی راستی گمشده ای
من چرا حس میکنم بهت نیاز دارم
......
خواهشا پیغامی چیزی بذارین برام ....
و طرح سرگردان پرواز کبوترها
در جامهای رنگی شیشه
… فردا
سلام بانو همیشه می خوانمت ...با دل می نویسی ...
سلام
گفتم شاید با اینکه لینکت کرد م راحت نباشی
ورش داشتم.