هنوز بزرگ نشده ام هنوز جدی های دیگران شوخی کوچکیست برایم تو از من یک زن پخته می خواهی که من نیستم من از تو هم بازی شوخی های دلتنگی . تو از من آدم بزرگ می خواهی من از تو یک هم قد یک هم بازی که بشود با او روی تخت افتاد و غش غش به روزگار خندید تو از من یک خانوم می خواهی من از تو یک دل که فقط برای من بتپد دوست دارم خود خواه باشم دوست دارم پاهایم را روی زمین بکوبم و سرت داد بکشم که عاشق من دختر کوچولو باش نه یک زن ۳۲ ساله بیا با هم به روزگار بخندیم هیچ چیز جدی نیست باور کن.
نگفتی تازه وقتی بزرگ شدم و خانوم٬ یک روز نه خیلی دور مرا خواهی دید و به سیاق بیگانگان سنگین براندازم خواهی کرد و سری تکان خواهی داد و وقتی صدایت را حزنی ناچار فرا گرفته است٬ زیر لب خواهی گفت:
آه! چقدر زود بزرگ شده است!
و ما باز مثل همیشه بیگانه می مانیم برای هم...
... منم بچگیم و نوجوانیم رو درست طی نکردم و هنوز تو کوچیکیام درجا میزنم. پس مثل ۲ تا بچه دست هم رو میگیریم و با هم میدویم و گرگم بهوا و یه قل دوقل بازی میکنیم و به ریش دنیا می خندیم ....
آنگاه که از تو میخواهم به سخنانم گوش فرا دهی و تو موعظه آغاز می کنی؛ ا نچه من خواسته ام نکرده ای.
زمانی که از تو می خواهم به حرفم گوش دهی و می پرسی چرا؟ نباید چنین تصور کنم اما تو احسا سات مرا لگدمال میکنی.
زمانی که از شوق با تو بودن مانند کودکان بی پروا می خندم و در میان جمع به تو می آ ویزم ؛ میدانم که تو را مایوس کرده ام.
شاید بدین دلیل است که نیایش تنها چاره انسانهاست!
چرا که خداوندگار خاموش است؛ پندی نمی دهد و بر سر اثبات امور نیست.
سلام من از خوانندگان همیشگی وبلاگ شما هستم...باید به ذوق شما در نوشتن و انتخاب عکس تبریک بگم...براتون آرزوی موفقیت می کنم...دوستدار شما آیلین
راستی چه عنوان زیبایی داره این متنت!
اجازه هست اینجا یه پیغام بدم؟! شاید خوندش...
مایوس هیچوقت ...
شرط دوستت دارم بجا آورده ام
احساسمون در این خصوص کاملا مشابه بود. وبلاگتو همیشه میخونم .
امیدوارم موفق باشی و شاد !
زندگی شوخی بیش نیست... بیا باهم بخندیم به این دنیا... که اگر جدی بگیریم... زندگی به ریش ما می خندد...
بی خیالش شو.به دردت نمی خوره.
سیروس نازنین منظورتو از این کامنت نفهمیدم لطفا توضیح بده ؛
راستی چه عنوان زیبایی داره این متنت!
اجازه هست اینجا یه پیغام بدم؟! شاید خوندش...
مایوس هیچوقت ...
شرط دوستت دارم بجا آورده ام
من منتظرم شدیداو خیلی زود ممنون.
نیلوفر عزیز سلام
سوءاستفاده کردم. ببخشید!
خطابم به تو نبود. مخاطبم کسی بود که همین جا تو همین کامنتدونی چیزی رو خطاب به من نوشته بود. باز هم ببخشید. ما خیلی مخلصیم... سیروس
سلام
من هنوز فرصت کافی جهت مطالعه کامل مطالب شما پیدا نکرده ام اما انچه خواندم و دیدم پر است از احساس و توانایی بیان دردهای مشترک انسانها که بر قلم توانای شما جاری شده است.استمرار حضور شما در عرصه وبلاگ نویسی نشان از هنر و توانایی منحصر شما دارد
شاد و موفق باشید
هیچ چیز جدی نیست ٬ حتی فراموش کردنهایش به قیمت شکستنهایش...
سلام
خیلی قشنگ نوشتی
دلم یه جوری شد دلم خواست منم دوباره بچه شم
فقط بخندم
ممنون این حسو دوباره تو من بیدار کردی
پیروز باشی.
بازم سلام
می دونم نظر قبلی من را هنوز نخوانده ای
من دوباره نظر می دهم
من یک وقت نسبتا کاملی برای مطالعه مطالب شما گذاشتم
از مطالب سماع درد و بلوغ درد و بخصوص نامه ای برای خدا خیلی خوشم آمد
آخه در این دنیا وانفسا که هر کس مطلب هر کس دیگررا به نام خودش درج می کند از خود نوشتن و برای خود نوشتن هنری است که اکثرا از آن بی بهره ایم.
من به شما تبریک می گویم به خاطر نوشته هایتان و بویژه نوع نوشتن و بکارگیری جسورانه الفاظ در جای خود.
شاد و موفق باشید و زندگی واقعی تان انشالله بی دغدغه
ای کاش کودک درونمون و نمی کشتن ...
خواهش می کنم برام دعا کنین ...
دلم می خواد تا اخر عمر کودک بمانم
کلی حال کردم با این عکس...
پیدا کردی اونیو(راهیو)که باید.
امان از این ۳۲ سالگی! نه اونقدر بزرگی که به زندگی پوزخند بزنی نه اونقدر کوچیک که دو زاریت نیفته دنیا دست کیه.
سال ها بود که سعی کردم بهش حالی کنم که من و جدی نگیر! که زندگی من به حد کافی جدی هست و من از تو خوشی می خواهم، خنده می خوام،می خوام وقتی با تو هستم دیگه فکر نکنم ولی اون همیشه از من جدیت،پخته گی می خواست ومن کم آورده بودم و اون باور نکرده بود که من بزرگ نشدم!
دلم مرد بس که نگاهم نکدی . دوسال پیش تو دفترم نوشته بودم . منو برگردوندی به دوسال پیش و هزار .......