تخته پشتم یکسره یخ کرده است هر چقدر که لباس می پوشم فایده ندارد من سردم اینجا سرد است این آتش بخاری هم مرا گرم نمی کند قرص می خورم که بخوابم قرص می خورم که زمان بگذرد قرص می خورم که بمیرم. هه ولی مردنی در کار نیست فقط رخوت است که به سراغم می آید نه حتی خواب. این قرصها هیچ کدام دردی از من دوا نمی کند این چمدانهای بسته این کتابهای توی کارتن این من که این روزها میان بودن و نبودن نبودن را انتخاب کرده ام و چشمهایی که آن ته ته اش هم دیگر نه گرمایی هست نه برق شیطنت و دهانی که دیگر نه به خنده از ته دلی باز می شود نه به دوستت دارمی! و دلی که دیگر دل من نیست دل من که می تپید پی هر چیزی!و روزها دارند می گذرند و دیگر بر نخواهند گشت آی روزهای رفته بر خواهید گشت؟ نه
می دانم تلخ می نویسم می دانم آن نیلوفر گاهی شاد توی هیاهو توی دلتنگی گم شد . دستم نمی رود دروغ بنویسم دستم نمی رود بنویسم آهای من خوشبختم بنویسم چیزی میان این روزگار گم نکرده ام.پس تحملم کنید نصیحتم نکنید .
سلام .همیشه میخواندمت از آن زمان صفحه ی سیاه شیشه را با سفید رنگ میزدی و هیچ کس را به میهمانی پاسخ نمیخواندی.تمام دردهای رفو نشده را همه را...
عزیزم من ایمان دارم به رویش ...
تحملی در کار نیست..دوست داشتنی هستی...تو و دلت و نوشته هایت ٬ هرچند غمگین...
اینجایی که من هستم هم سرد است...سرد سرد...انقدر سردم که گویی هیچ گاه گرم نبوده ام(که می گویند بوده ام٬ از بودن ها چه حاصل ؟!)...
ای عزیز دلم...
خیال میکردم در کنار ساحل با خدا قدم میزنم
در اسمان تصویری از زندگی خود دیدم
در هر قسمت ?جای پا دیدم
یکی متعلق به من و دیگری برای خدا
وقتی اخرین تصویر زندگیم را دیدم
به جای پا روی شن نگاه کردم
دیدم که چندین زمان در زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست
دریافتم در سخترین لحظات زندگیم بوده
برای رفع ابهامم از خدا سوال کردم
خدایا فرمودی اگر به تو ایمان بیاورم هیچ زمان تنهایم نمیگذاری
چرا زمانی که بیشترین نیاز را به تو داشتم تنهایم گذاشتی؟؟؟
خدا فرمود::::فرزند عزیزم
تو را دوست دارم و تنهایت نمیگذارم
در مواقع سختی اگر می بینی یک جای پا بیشتر نیست
***در ان لحظات تو را بدوش کشیدم***
نیچه می گه هر زخمی که منو نکشه سخت ترم می کنه. پتک می خوری، سخت می شی، سفت می شی، فولاد می شی، بهت اعتماد می کنن، بهت تکیه می کنن... هیچ وقت هیچ کس نمی فهمه چه به سر قلب و روحت اومده.
متاسفم اگه این حرفا واقعیت دارن ...گفته بودم بهم بگو اگه کمکی از دستم برمیاد! یا من خیلی کوچیکم و یا تو دیگه به کسی اعتماد نداری
دورود/
ما همه مسافران این کاروانسرای پر از رهگذریم .
گاهی شادی وقتی باشد .. برای از یاد بردن رفته ها و بی اعتنایی به آنها که از پی می آیند ...
یک به درک و شانه ای بالا انداخته از بی تفاوتی در قبال آنان که بود و نبودشان یکی است اساسی ترین مسکن این روزهاست .
راستی دلگیر نصیحتها نباش ...
گاهی زمان نشنیدن این هم میرسد ..
وقت خوش ./././././././././.
سلام .میشه یه لطفی کنی بگی موزیک متن وبلاگت از کیه و از چه آلبومی؟
سلام
من تمام وبلاگتو خوندم ولی هر گز احساس نکردم تلخ می نویسی بلکه تو تابلویی می کشی که تلخی را با نگاهی دیگر نه به رنگی سباهی بلکه سرخ نقاشی می کنی
زندگی ما آدما همینه ولی فرق تو اینه که فراموش کردنو فراموش کردی و نخواستی مانند نگاهای بی روح مردمان این روزگار شانهایت را بالا بندازی که به جهندم گور پدرش ....
می داتی مدتهاست که دارد نسل نیکانی مانند تو منقرض می شود . پس بمان و بنویس که یادمان نرود چقدر راحت می شود به نا مردی مردی که این داغ غمناک را به جای گذاشته شد
امید
یک اینترن
توکلاس چشم تو زنگا همه ریاضیه
همیشه التماس من با چشم تو موازییه
تو کلاس چشم تو زنگا یه وقت جغرافیه
ما دریا رو می خواهیم چیکار چشمای نازت کافیه
توی کلاس چشم تو گاهی می شه زنگ زبان
دوست دارم یاد نمی دن بلد بودیم ما بیش از آن
تو کلاس چشم تو یه وقتا زنگ فیزیکه
آهنربایی؟ که دلم انقد به چشات نزدیکه
تو کلاس چشم تو یه زنگی به نام جبر
از چشم تو ناز کردن و از دل من همیشه صبر
توی کلاس تو یه زنگه اسمش احتما ل
شاید تو این زنگ برسیم به آرزویهای محا ل
توی کلاس چشم تو بر مداد قرمزه
دفتر مشقمون بر از جمله بی تو هرگز
توی کلاس چشم تو میز بر یادگاریه
بیشتر میزامون بر از چرا دوسم نداریه
تو کلاس چشم تو دلا همیشه عاشقه
من شنیدم کلاس تو دشتای شقایقه
و کلاس چشم تو یه وقتا زنگ هنر
فایده نداره واسه تو هر چی می گم کمه
تو کلاس چشم تو از کل دنیا اومدن
بیدار شدم چه خوابی بود انگار زنگو زدنت
دنیای غم انگیز نادرستی داریم...
خیلی ها سهمشان را در اشتباه یک باور ساده از دست داده اند ،
خیلی ها رفتند رو به راهی دور ،
که نه دریچه ای چشم به راه و
نه دریایی که پیش رو.....
با تو سردم می شود دلتنگ می شوم غصه می خورم می خندم و هنوز دوستت دارم نیلوفرک
خواندنت را روز عشق آغاز میکنم. روز تلخی ست همچون نوشته هایت. لیک تا اعماقم میبویمت و تورا در خود میبینم. تورا میبلعم حتی اگر چون قهوه قجری تلخ و کشنده باشی. بسیار دوستت دارم.
خواندنت را روز عشق آغاز میکنم. روز تلخی ست همچون نوشته هایت. لیک تا اعماقم میبویمت و تورا در خود میبینم. تورا میبلعم حتی اگر چون قهوه قجری تلخ و کشنده باشی. بسیار دوستت دارم.
جز دلداری و تائید یا نصیحت و تکذیب کاری ازمون بر نمیاد.فقط می تونیم بگیم نمی تونیم فقط بشنویم!
بهتر از حرف گوشه نمی شد گفت...
نمرت ۲۰
همیشه فقط گداها بودن که هیچ وقت ادعای خوشبختی نداشتن..
حالا
بالاخره ما
ما ها..
..
_آرزوها ؟
_خود را می بازند
در هماهنگی بی رحم هزاران در
_بسته؟
_آری، پیوسته ، بسته ، بسته
_خسته خواهی شد
تحمل کن عزیز دل شکسته تحمل کن بپای شمع خاموش