جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

آخر.............................!

نظرات 20 + ارسال نظر
بدون امضا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ق.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

باور نمی کنم که این پایان باشد که تازه ابتدای شروعی تازه است .تو قوی تر از این حرفهایی

ندا یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:37 ب.ظ http://siyah-sepid666.persianblog.com

سلام... چرا آهنگ اینجا اینجوریه. شما ایمیل نداری؟ میتونم ازتون بخوام منو ادد کنید. خوشحال میشم بیشتر با شما آشنا بشم

آزاده یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:37 ب.ظ

هر روز که میام اینجا و نوشته هاتو می خونم.همیشه هم یه جوری میشم.خیلی از نوشته هاتو چندین بار خوندم.خیلی از نوشته هاتو وقتی می خونم از جام نمی تونم بلند شم.بعضی از نوشته هاتو که می خونم پا میشم میرم بیرون و ۱-۲ ساعت بدون اینکه متوجه گذر زمان بشم فقط راه میرم.گاهی که میرسم خونه از سرما دیگه دستو پام حس نداره. نمی دونی نوشته هات با من چی کار میکنه.اما مثل معتادها باز هم میا و باز هم میام.ای کاش میتونستم حد اقل کمی از دردتو بگیرم.
خیلی دلم میخواد باهام حرف بزنی.شاید بهم امیل زدی.

اورانـــــــــــــــــــــــوسی یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:06 ب.ظ http://czar-uranus.blogsky.com

سلام..از تاخیر..عذر میخوام...بیماریم به اوج خودش رسیده بود...!!خب اینی که نوشتی امیدوارم که فقط یه متن باشه!!چون من هیچ وقت نمیتونم ببینم که اینجا آخر باشه..!

شاید به قول این دوستمون شما قوی تر از این حرفها باید باشید.

ریزش باران است و تصادف چترها. قدم زدن هم چیز خوبی است اگر خیس شوی و بی وقفه به جان مادرت دعا کنی که تو را بیست سال دیرتر به دنیا آورده که زیر این باران جوان باشی... اصلا هم مهم نیست که خوبی یا نه. مهم تر این است که باران خوب است. البته خوبی از خودتان است اما همینجوری که نمی شود عاشق شد. عشق هم خوب است بسته به اینکه چگونه تعریفش کنی.

چشم در برابر چشم

دست در برابر دست

قلب در برابر قلب

عشق در برابر عشق..

اما این هم خوب نیست. من خوبم. تو هم باش. بودن البته چیزی را تغییر نمی دهد." تنها بودن" مهم است. مهم این است که تنها هم که باشی عاشق باشی. چه باران ببارد چه نه. چه چتر دستت بگیری چه نه...تصادف هم که اصلا مهم نیست..هست؟

Doust az Germany یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:39 ب.ظ

to ghavi hasti , to ghavi hasti

لوتوس یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:00 ب.ظ

...........................................ای نقطه ها ادامه دارند تا هر کجا که بروی....................................خوب باشی در ادامه نقطه ها..................فقط همین...حرف بهتری نمی دانم............خوب باشی..............

روشنک دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ق.ظ http://faratarazboodan.persianblog.com

میگن هر پایانی یه شروع جدیده.اما من خیلی بهش ایمان ندارم.من همون شروعو میخوام نه شروع جدیدو.امیدوارم ..

سایه دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:58 ق.ظ http://sayeh.nevesht.net

تو خوبی؟

می‎نویسم بی‎آنکه خواسته باشم. همچنانکه تا به‎حال زنده بوده‎ام بدون آنکه خواسته‎باشم و زندگی‎کرده‎ام نه به‎گونه‎ای که خواسته‎باشم!....

می نویسم تا کاغذهایم از سیاهی برق بزنند و نمی دانم چه می خواهم از این همه نوشته...از جان این کاغذهای بخت برگشته و جان خودم...


بسیار خوشحال شدم و روحیه گرفتم وقتی کامنت زیبای شما رو دیدم و به روز شدم..
خوبان همیشه در دل جای دارند. و هیچ گاه فراموش نمی شوند. راستی نگفتی این فقط یک متن بوده؟!
به امید دیدار

سیروس دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ب.ظ http://sj.blogsky.com

رفتی و با تو نه انگار که من...عادت خوردن یک حادثه در بشقابی ست...بی سبب ....
آه...
غم تنهایی من باشد بعد...
تو نیستی را چه کنم؟

نسرین دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام نیلوفر جان
منم امیدوارم این آخر اون آخری نباشه که باعث بشه پیوند هممون از هم بریده بشه.
خیلی ها به تو و به نوشته هات عادت کردن . اون ها رو داغدار نکن.
یک جایی خوندم نوشته بود:
دیر می آییم ، زود خسته می شویم و لابد زودتر هم از یاد می بریم.

س. جعفریان سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:18 ق.ظ

نمی دونم تا حالا سر زدین به وبلاگ نیلوفر یا نه. اگه نرفتین و دلتون میخواد با خوندن یه شعر و شنیدن یه قطعه نشئه بشین، بفرمایید.

واه واه (واسه هیچکی اینقدر سنگ تموم نذاشتم که واسه تو گذاشتما) با این جمله گداشتمت تو لینک روزانه ام. من قربون خودم برم چقدر بهت لطف دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کلاغ سیاه سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:07 ق.ظ http://yuyop.blogfa.com

میشود در فاصله روزمرگی همیشه به سکوت سایه پناه جست میشود چشمها را بست و پشت چراغهای چشمک زن قرمز از رویاهای فراموش شده آسمانی تازه ساخت اما باز این آسمان هم ابرهایش بلد نیستند کی ببارند درد این است در آسمان رویاهامان هم آدمهای بی چتر زیر باران به هم دروغ میگویند شاید کمی کمرنگ تر و باران باز معصومانه چشمهاشان را میپوشاند فاجعه این است سری به من بزن با تبادل لینک موافقی؟

گوشه سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:16 ق.ظ http://goushe.persianblog.com

آخر؟! امیدوارم این نقطه پایان نوید سر سطر دیگه ای باشه. این فلسفه زندگیه. زمین خوردن و دوباره پا شدن! می دونی همه چشم می دوزن به چطوری دوباره سر پا شدن مون؟

پیام پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:03 ب.ظ http://hasood.blogsky.com/

سلام خوب هستین اول اینکه عیدتون مبارک من یکی از بازدید کننده گان وبلاگ شما هستم ببخشید تا حالا نظر ندادم و الان دادم خیلی زیبا بود به من هم یه سری بزنید موفق باشید
یا علی خداحافظ.

سارا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ق.ظ

لطفا بمونید و به نوشتن ادامه بدید.شما تنها کسی هستید که منو بیاد خودم میاندازید.

ملیحه طوبائی شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 ق.ظ http://iranmehrtooba.blogfa.com/

دوست عزیزم فقط یک کلام می گویم . ارزش تمام خوبیهای دنیا را برایتان قائلم . قابل تقدیر و سپاسید

عاطفه شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:21 ب.ظ http://nahayatebikasi.blogfa.com/

خیلی وقته وبلاگت رو میخونم... اما... چی میشه گفت وقتی میفهمی و از دستت کاری برنمیآد... البته یه بارم تو برام کامنت گذاشتی ..حدود دو ماه قبل.. خیلی خوب مینویسی..غمگین هست.. اما واقعیته.

نفرین شده یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:40 ب.ظ http://golekhamoosh.persianblog.com

نگو که به آخر رسیدی...نگو...

مانی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:38 ق.ظ

ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از پی هم
چون غنچه امید بر دمیدن بودی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد