جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

یادهای تلخ قدیمی!۱


بعضی وقتها چیزهایی هستند که آدم را آزار می دهند ولی عزیزند یا شاید هم روزی عزیز بوده اند و این دل بی صاحاب نمی تواند مچاله شان کند و توی سینک آشپزخانه یک کبریت حرامشان کند هی از این پاکت به آن جعبه از آن جعبه به آن پاکت جا به جایشان می کنی و نمی دانی با این خاطره ها یی که مثل خوره هر وقت نگا هشان می کنی تنت را می جوند چه کنی ؟ پس می نویسمشان و بعد مچاله شان می کنم و توی سینک آشپزخانه یک کبریت حرامشان می کنم پس هر وقت صدای آژیر اخطار آتش سوزی را شنیدید بدانید که کار خودم را کرده ام. فقط نصیحتم نکنید اینها تکه هایی از گذشته من بوده اند .و روزی خیلی عزیز............

* دوباره پرواز کردی و توی آسمان پنهان شدی !

من که گفته بودم که تو فرشته ای و از آن بالا آمده ای ولی همان وقت هم خودت باورت نشد ولی حالا همین حالا خودم با چشمهای خودم دیدم که توی آسمان رفتی و رفتی و من دیگر دستم هم به هیچ کجا بند نبود!

حتی وقتی که دست تکان دادی و رفتی باز باورم نشد که می روی ولی وقتی روی آن جدول بزرگ روی دیوار نوشت ( پرواز ) تازه فاجعه در ذهن مرا زد.

کاش می شد تمام لحضه های با تو بودن را یک جایی قایم کرد تا هر وقت که دلم برایت تنگ می شود همه آنها را دانه دانه در بیاورم و بدون هیچ دلهره ای از سر صبر نگا هشان کنم!

کاش می شد همیشه کنار تو بود و ساکت فقط به چشمهایت خیره شد!آنقدر شادم که هیچ دردی را حس نمی کنم !دوست داشتن تو مرا شجاع کرده است. من خوشبخترین دختر روی زمینم وقتی که تو هستی و عشق است و مهربانی هست.

و حالا باز دوباره روز ها را خط خوا هم زد تا تو باز بیایی تا من باز شبها که می خوابم به عشق دیدن تو تا صبح خواب پروانه شدن ببینم!

حالا که نیستی با خیالت دوتایی توی تقویم روی دیوار روزها را خط می زنیم می نشینیم و روز ها را و شبها را می شماریم تا دستهایت بیایند و دستهای مرا بگیرند و آن وقت است که بهار و تابستان کنار هم می نشینند و باز صدای ساز تو می آید و باز زندگی می آید در خانه دلم را می زند و ...........

(نقاشی از مهسا شعله)

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
پردیس سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ب.ظ http://version.blogsky.com

سلام
چیزهایی که ازارت میدن رو همین جا بنویس...تسکین خوبیه..
در ضمن نقاشی که گذاشتی هم فوق العاده بود...
آرشیو یا جایی که بتونم نقاشی های بیشتری از ایشون ببینم رو میشه بهم معرفی کنی؟
ممنون...
وبلاگ خیلی خوبی داری...موفق باشی.

سبیده سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:55 ب.ظ http://persona.persianblog.com

ما یه وقتی همین روزا همدیگه رو ببینیم ها ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:10 ب.ظ

یاد وب‌لاگ »دم غنیمه» افتادم. دل ام برای آیدای عزیز تنگ شده مدت‌ها این آهنگ رو وب‌لاگ‌اش بود. مرسی برای متن ونقاشی و آهنگ زیبای ات.

نوشته های یخ زده سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:29 ب.ظ http://neveshtehayeyakhzade.blogspot.com

خونه تکونی نوید و مژده عید و تحول کیفی رو میده!
چقدر عمیق و متفکرانه آدم میره تو خودش٬ موقع سوزوندن ...!

شبگرد تنها چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:11 ق.ظ http://leyan.persianblog.com

سلام .... من با بخش نخست نوشته شما موافقم .... مابقی زیبا بود .... بدرود .

آرش چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ب.ظ http://arash136360.persianblog.com

سلام؛خوب میتونم درکت کنم.خیلی خوب.و خوب میتونم اون متنت رو هم بفهمم.امٌا کاش منم میتونستم آتیش بزنمشون.امٌا نمیشه.آخه توی ذهنمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد