دلم می خواهد باز هم بنویسم که چرا رفتی؟؟؟اصلا چطوری دلت آمد که بروی؟؟ ولی مهم همان رفتنت بود که اتفاق افتاد به چه سادگی!!!!!!!!!!!!!!فکر کردی دلم را سوزانده ای ؟؟؟ چه ساده بعد از آن همه دوستت داشتن های عاشقانه عشق را ما بین کاغذ باطله ای مچاله کردی و هر چه باداباد گفتی!!!!!!!!!!!و عشق قصه ای شد پر غصه!!!!!!!!!!و من امروز از تو و خاطره آن عشق بیزارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!و دریغا عشق!!!!!!!!!!!!!!
(تصویر از شاهین پرویزی)
سلام. وبلاگتون خیلی جالبه. موفق باشین. راستی به منم سر بزنین :)
سلام. خوبی؟ من اولین بار هستش که بهت سر میزنم .جالبه. راستی به روزم خوشحال میشم بهم سر بزنی. قربونت. بای
مثل همیشه نبود. با اینکه آخرش میخواست مثل همیشه باشه٬ اما قوی نبود مثل همیشه. شاید چون عشق رو خیلی کلیشه کردیم. و جدایی رو. دلم برات تنگه عزیزم...
کسی که رفتنیه٬ هر چی زودتر بره بهتره!
عشق را به خاطر بسپار٬ معشوق مردنیست!
...
و این چندمین نوشته ای یه که تو اون بازم از رفتن میگن
دیگه دارم کم کم به این میرسم که آخر همه عشقا جداییه
نه؟
دیگه ورد زبون همه شده فراق یار
آخه...
اصن شاید اینا که ما بهش میگیم عشق، راس راسی عشق نباشه
راستی که عشق چقدر برامون ...
و دریغا عشق!!!
تو چرا انقدر غمگینی .....
شاید فهمید که عاشقی... شاید هم نفهمید که عاشقی... شاید هم نخواست که بفهمد و شاید هم عظمت این عشق ترسوندش. اما خوشحال باش چون هنوز این عشق بزرگ مال خود خودت است و اون با همه زرنگی اش نتونست این عشق رو از تو بگیره هیچوقت هم نمیتونه. عاشق باش دوست گلم.
درود به دوست خوبم. خوشحالم که هنوز می نویسی. به نظرم می بایستی جای کلمه عشق در جمله اخر، ودریغا عشق مینوشتی و دریغا از وقت!!!
دگمه ی کتم مه افتاد ‚ تازه فهمیدم که نیستی
تو از اولم نبودی ‚ ته قصه هم که نیستی
دگمه ی کتم که افتاد ‚ جای خالی تو رویید
نبض ناکوک ترانه ‚ عطر بی عطرت رو بویید
مهربون نبودی اما تو رو مهربون نوشتم
با غروب تو فرو ریخت قصر پوک سرنوشتم
تو نبودی ! تو نبودی
پا به پای تن خسته
روبرو گردنه ی مرگ
پشت سر پل شکسته
تو چه کم بودی عزیزم ! سایه ی من از تو سر بود
سایه بود اما همیش ‚ از سقوطم با خبر بود
تو که با خبر نبودی من کجا زانو شکستم
تو ندونستی که دل رو به کدوم حادثه بستم
برو ! ای همیشه بی من ! من نمی شکنم دوباره
بودن و نبودن تو واسه من فرقی نداره
تو نبودی ! تو نبودی
پا به پای تن خسته
روبرو گردنه ی مرگ
پشت سر پل شکسته
سلام دوست گرامی ؛ من امروز از روی اورکات با شما اشنا شدم وبلاگ شما رو مرور کردم جالب بود و خواندنی ؛ از اشنایی با شما خرسندم برای شما ارزوی موفقیت می کنم و به امید دیدار و بدرود .
پیداش کن ...
اندوه وداع از عشق بسان شوق دیدار عشق زیباست. تو هم میدانی دمی با حرمان همنشینی و بعد دوباره شور عشق و حیات سر بر می زند. غمکین باش و نذار غمت را ازت بکیرن. اما تو هم میدانی عشق فراافکنی است و تو درواقع عاشق خود در دیکری بودی زیرا او محبوب تو بود. به همین خاطر تو عاشق خودی و ازهمین روی بر از دست رفتن خود در دیکری غم زده ای. غم عشق هم زیباست زیرا نشان از نیاز درونی تو به تحربه و لمس آنی است که تو به دنبال آن هستی. وداع را با تقصیر و مقصر آلوده نکن. درد تو ناشی از رفتن یار نیست بل ناشی از عطش تو به حاودانکی است که همزاد هر عشقی است. باری غمکین باش اما بدان وداع سرآغاز است.
سلام عشق یگانه دروغی که با معصومیت دوستت دارم میگوید ........ به من هم سر بزن
ُLove will never stop by distance and time, if it is a real love