جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

برگ خزون!


می شستم رو پله های حیاط اول بلند بلند بعد یواش یواش می خوندم جمجمک برگ خزون / مادرم زینب خاتون /گیس داره قد کمون/ مادرم زینب خاتون گیس داره قد کمون!
زندگی من مثل همان بازیهای بچگی توی تنهایی و خلوت خودمه . نه مادرم زینب خاتونه و نه گیس داره قد کمون از اون روزها فقط برگ خزونش برام مونده! برگ خزون!
 (تصویر از بهادر معیر طرقی)
نظرات 25 + ارسال نظر
نوشته های یخ زده پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:56 ب.ظ http://neveshtehayeyakhzade.persianblog.com

برگ خزون باید بریزه تا برگ بهاری بتونه بجاش سبز بشه و رشد کنه.

امشاسپندان جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:23 ق.ظ http://amshasepandan.persianblog.com

چه لذتی داره دوباره خواندن اینجا.دلم برایت کلی تنگ شده نیلو گلم.

ری را جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:49 ب.ظ http://2daar2.persianblog.com

برگ خزون ..........

مهستا جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:03 ب.ظ http://mahasta.com

کاش بازیا تموم نمی شد....بزرگ شیم هم می شه بازی کرد ...نمی شه؟ چرا بازیای زمونه با من.... تو ...او....همه

ری را شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:46 ق.ظ http://2daar2.persianblog.com

لینکیدم به اینجا

مهشید شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:52 ب.ظ http://zananeha.com

...

مسافر هتل کالیفرنیا شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:50 ب.ظ http://sokote-marg.sharghian.com

دل منم برات خیلی تنگ شده ... حیف که دیگه به فقیر فقرا توجه هی نداری ... بازم خیلی زیبا نوشتی و این عکست .. قربانت موفق باشی

امیر یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:58 ق.ظ http://ghazalgerye.persianblog.com

مرگ روزای بچگی از روز به شب دویدنه...خوشحال شدم از آشنائیتون .شاد باشید...

سینا یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:45 ب.ظ http://weblog.yavarian.com

چه خوب نوشته یخ زده... در ضمن نفرین اصلا خوب نیست. زن باشی. زیبا یارت.

فرشاد یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:39 ب.ظ http://mypulses.blogspot.com

سلام. به نوعی برای همه ما از گذشته‌هامون فقط برگ خزونش مونده. می‌دونی‌ من هنوز چشمم دنبال اون لحظه‌هایی می‌گرده که در زمان جا گذاشتم و برام هیچی ازش نمونده و حسرت همون برگ خزون رو می‌خورم. برگ خزون بو اگه خشک اگه بیروح هرچی که هست برات یادگاری یه از گذشته. قذرشو بدون. شاد و سربلند باشی.

غروب بنفش دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:38 ق.ظ http://chicagochicago.persianblog.com

نیلو. نیومدم کامنت بذارم. اومدم بگم به یادت بودم امروز همه ش. راستی یه عکس قدیمی از خودمون پیدا کردم. میخوای برات اسکن کنم؟

خانمی دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:21 ق.ظ http://khanumi.persianblog.com

خوبه که یه چیزایی باقی مونده

رزا دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:51 ب.ظ http://rosana.blogsky.com

سلام...نوشته شده توسط آن کسی که جنسیتش گم شده بود...یک بار دیگر...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:37 ق.ظ

چه لذتی داره دوباره خوندن اینجا (به قول فرناز)....دوستت دارم نیلوفر!

عمق سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:38 ق.ظ http://omgh.persianblog.com

وای پیغام قبلی رو من نوشته بودم ها...

افشین شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:25 ق.ظ

salam
omidvaram keh har lahzeh keh ,hamisheh dar zaman tavalodat shad bashi,va vaghti gozaman migozarad va to mimiri,be an bi tavajoh bashi,va ghoseiabestani va hamelegi fardai naiamadeh ra nakhori,pas ey kash ma ensanha gozashteh va aindeh ra bikhial shim va be on tavalod va aknon bengarim ,zira hamisheh dar hal tavalod va margim,lahzei keh gozasht ,marg mast,va lahzei keh niamadeh doran hamelegi zaman va aknon tavalod ma
barait arezoi shadi va dar aknon zistan mikonam

فرا شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:18 ق.ظ http://gastby.persianblog.com

عکس زیبایی بود .... زمزمه این شعر چقدر زیباست ... اما چرا برگ خزون ... از آشنایی با وبلاگت خوشحال شدم

بهاره یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:30 ق.ظ

ای کاش خزون من هم برگ داشت. این خزون دیگه برگ هم نداره. شب یلدا هم نداره. عشق هم نداره. فقط درخت بی برگ و بری مونده که یک روز بهار بود.

بهزاد یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:32 ق.ظ http://sevenwinds.persianblog.com

بی شک وبلاگ بی نظیری داری. آنقدر زیباست که بعد از مدتها جوانه ای زیبا در قلبم رویاند. از مهرت بی اندازه سپاسگزارم . به نور می سپارمت ... . باد

امیر دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:27 ق.ظ

آلمان. ساعت ۱.۳۰ بامداد. ثبت حزن هستی را در بند بند این سطور کمشده واژه به واژه معنایی کر توانم زد

صورتک سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:22 ب.ظ http://ma3k.blogspot.com

برگ خزون تنها چیزیه که میمونه ، مهمش اینه که یاد بگیریم با برگ خزون حال کنیم( چه کلیشه ای شد!!)...یاد اون شعر یارو افتادم همه چی از یاد آدم میره ،جز یادش که همیشه باهاشه:(

شه پریان سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:49 ب.ظ http://sheeen.persianblog.com

جواب سوال دیرینم را گرفتم .. شما منو نفرین کردی .. که زن باشم و بیشتر بفهمم.. حالا ای کاش نفرین کنن که سنگ شم و حس نکنم...


این یک زن است سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:21 ب.ظ http://dokhijoon.persianblog.com

همان برگ خزان هم غنیمتی است .

نورهود جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:03 ق.ظ http://osyan.blogspot.com

هنوز میخونمتا! فقط خواستم سلام کنم.

فرناز رضائی شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام

نقاشی های قشنگت را بار دیگر دیدم . بسیار عالیست.
همیشه به یادت هستم. امیدوارم هرکجا هستی همیشه موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد