جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

زن لوط

دستت را به من بده/ فرشتگان از ما رو گرفته اند و دعا می کنند مجسمه نمک شویم/ آسمان باشد و بالشی رو به ماه و پرچین بوسه های تو که گام بلند نفرین از آن نمیگذرد/ انگار نه انگار که تیله ی خاکی که گه گاه به زیر پایمان چرخ میزند (از پا برهنه تا صبح)
نظرات 7 + ارسال نظر
نوشته های ممنوع شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:21 ب.ظ http://nimatext.blogsky.com

از دلهره ی سایه گاه یک نخل صدساله ما آن نگاه افروز بانگ صدای بلبلی بی خاصیت خواهیم ماند و خواهیم مرد.

بابک شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:04 ب.ظ http://tanhaei.blogsky.com

تو که نمیای نمیای وقتی هم میای یه چیزی مینویسی که ما نمیفهمیم...این چه وضعیه؟؟!!!راستی ما هم یه بلاگی داریما خجالت بکش....

همشاگردی اژژی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:54 ب.ظ

بالاخره پیدات کردم...راستی چرا نوشته هاتو چاپ نمی کنی؟

باران یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:08 ق.ظ http://chakad.persianblog.com

بوسه های تو که گام بلند نفرین از آن نمیگذرد......
تصویرتم قشنگه

هاله-بالاافتادن یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

چی بگم....

تیغ ماهی سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.tighmahi.blogspot.com

عجب غمی بود توش . نبود ؟ آن جا که می گفت دعا می کنند مجسمهء نمک شویم !

از اعضاء سازمان علم حق و عدالت به بن یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:33 ق.ظ

علمِ
حق و عدالت

« نقش زن »
« این زنان بودند که اولین فرمان آزادی را در سند الهی بر روی زمین خاکی امضاء فرمودند»
امضای تو منم
بتو ای هم رزم فروغ هستی‌ها ، ترا سپاس فراوان دارم و از تو امیدهای بسیار بدل‌ساز کردم.زیراک طلوع ترا در جهان امروز بفال نیک گرفتم و راز جهان را در تو جستم .
ترا فراتر از خویشتن میدانم و گهوارة جهان هستی را از آنسوی تا بدین سوی بفرمـان داوری و ژرفـای دست تو سپردم. پـس ما را سامان ده و در دامنت پرتوئی از حقایق بگشا و راز اندیشه‌ات را بگو تا ما از فروغ بیکران تو راز هستی هستا را بپوئیم .
تو خود بره‌ گم‌کردگی، ناتوانی و نابسامانی فرزندانت آگاهی، درد ما از توست و درمان ما هم از توست. ترا دادار هستی‌بخش نعمت‌های فراوان ارزانی داشته، تو همه چیز داری ؛ زیبائی و مهر، عاطفه و دوستی، هستی، خرد و دانش، فروغ و آشتی و….. بالاخره راز نیکی. اینجاست که ترا مسئول جهان کنونی می‌خوانم و پرسش‌های بسیار در لانة فکرم از تو دارم.
بالاترین حجاب یک زن، حجابِ درون است و حجابِ درون، به بیداریِ وجود، حجابِ برون را راهگشا میشود. بانوان در معنا این هست که باید حفظ شوند و این حفظ، یگانه در بیداری آنهاست.
نمایش زیبائی از زن امروز، زن در جهان کنونی، رستاخیز زن، نهضت جدید زن، نهضت آزادی زن (آزادی واقعی زن)، طلوع زن در صحنه فعالیتهای اجتماعی، زن در عصر تحول، مسئولیت مادر بودن، مسئولیت پدر ساختن، نقش واقعی زن و چگونگی تحقق آن در دنیای آینده، تصور خود زن از نقش حقیقی خویش.
و بالاخره ما میخواهیم کامل باشیم، ما میخواهیم در برابر حوادث و ناملایمات خندان باشیم و هنگام مرگ هم تبسمی بر لب داشته باشیم، ما نیروها و قوا خود را نظم و ترتیب میدهیم و امیال خویش را هم‌آهنگ میسازیم با بی‌نظمیهایی که وجود دارد میجنگیم. اینست منطق ما، اندیشة ما
آیا همه نیروی استقامت و بردباری و فداکاری خویش را مدیون نیروی شگرف حیات عاطفی و احساسات در جبهه خویش میدانیم؟
نوشتة: «پروفسور ابراهیم میرزائی»
آدرس پست الکترونیگی سازمان علمِ حق و عدالت: daftar11@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد