جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

شنبه۲اسفند۱۳۸۲(شعر آبی)

کدام وسوسه مرا به این حاشیه کشاند؟/ که دستانم این همه کوچک شوند/ و بی خیالی را جا ندهند دیگر/ کدام شیطان مهربان زیر جلدم رفت؟/ که گمان کردم که از پشت مه دیده نمی شوم/ که بود آنکه از ملافحه های سپید و من؟/ ابری ساخت و از سیم خار دار گذشت/ و سایه ام را با خود برد/ و زندگیم این همه آبی شد/ تمام تنم زخمیست/ و بوی مه و گل نیلوفر زیر پوستم/ و از همه مهمتر/ حنجره ام که حالاپر است/ از پرنده هایی با پر های آبی. (عکس از مریم زندی) ((این نوشته را می توانید در آدرسhttp://jensiyat-e-gomshodeh.persianblog.com/نیز پیدا کنید.))
نظرات 41 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:32 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

خیلی قشنگ بود .

میلاد شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.milad-handsome.tk

سلام
عجب مطلبی نوشتی
با این آهنگ گریه آدم در میاد
راستی یه سوالم داشتم
شما کجا آهنگ رو آپلود میکنید؟
ممنون میشم جوابمو تو کامنت باسم بذارین
موفق باشی

بابک شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:34 ب.ظ http://tanhaei.blogsky.com

چون همین الان دارم باهات حرف میزنم دیگه چیزی نمیگم:))

لورکا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:33 ب.ظ http://lorcca.blogsky.com

نمیدونم از کی و کجا پا خوردی ؟ اما یه چیزیو بگم . جدای از مهربونیات و خوبیات . جدای از حس پاکت . جدای از کلمات هماهنگت ( که من نا هماهنگشون میکنم ) نگاهت به این کوچه زیادی رو راسته . به این کوچه ی بن بست . به این شیشه ی سرد . دل بستی و نمیدونی اونایی که اینجان همون بازیگرای شعر یغما هستن که سیاوش خوند . اون روزای اول . اون وقتایی که تازه داشتم مینوشتم . تقریبا یکی از اولین نوشته هام همین بود . صحبت از بازی بازیگرای این کوچه . حرف آخر عزیزکم . به شیشه دل نبند . ذاتا سرده // لورکا

هاله دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:25 ب.ظ http://haleh.blogsky.com

سلام....از این متن زیبا واقعا لذت بردم ....میدونی..این تک نوازی عجیب روی وبلاگت من رو همیشه به حال خاصی می بره ..اولین بار روی وبلاگ دانیال شنیدمش .... جالبه که هر کجا این صدا به گوش میرسه ....متنی کاملا هماهنگ با حزن این آهنگ نوشته شده...دوست خوبم ....وب نوشته هایت را خواندم ..حزن خاصی در آن موج میزند که شاید ناله درونی آن آن روحیست که جنسیبش گمشده است !‌:)

بهار دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:03 ب.ظ http://khaatoon.blogsky.com

باید بذاری پرنده ها ازاد بشن ، شاید با حنجره آزاد و خالی بشه حس وسوسه رو فریاد زد و رها شد .

حسین دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام من اولین بار هست که وبلاگت را میبینم .خیلی زیباست ساعتها داشتیم با هم حرف میزدیم.......

سمیه سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ق.ظ http://sianor.blogsky.com

خیلی قشنگ بود . چه عجب شما تشریف آوردین خیلی وقته منتظرم ....

مامان و بابا و دخترشون سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:42 ق.ظ http://behrokh.persianblog.com/

سلام خونه ما هم تو یه کوچه ی بن بسته ..!!!

پرسونا چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:42 ق.ظ http://whitepencil.persianblog.com

سلام... وای که چقدر این عکس زیبا بود... هم چنین نوشته ات... با هم سر میزنم...

محمد چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:59 ق.ظ http://muhammad.blogsky.com

سلام
عالی بود
آهنگ بلاگت هم عالیه
موفق باشی

ماهان چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:58 ق.ظ http://SEHRESAHAR.PERSIANBLOG.COM

سلام.وبلاگ زیبایی دارید.و نوشته های دلنشین.موفق باشید...

نا شناس پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.batlaghetanhayi.persianblog.com

سلام خوبین نوشته ی قشنگی بود میدونی همه ادما یه روزی پاشون تو این بن بست میذارن ... اهنگی هم که تو وب لاگته قشنگه من خودم عاشق موسیقی سنتی ام سوز عجیبی داره ...خوشحال میشم بهم سر بزنی خوش باشی ......

هخامنش پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:20 ب.ظ http://atashkade.persianblog.com

سلام جنسیت گمشده


در ورای آینه مردی
واژگونه
سر برزمین
پاها بشکسته و ناتوان
در فضا حیران
دست‌ها چاک چاک و پر پینه
بر زمین نرم مرداب
با چنین نمایی وارونه
با تنی کم‌توان، بس سست
در پی نشاندن لب‌خند
کمی توش و توان
اندکی امید
بر مرده‌گانی از دیرباز

با سری بر مرداب
با دستانی خسته
ره می‌سپرد با دل
واژگونه واژگونه

در ورای آینه مردی
چون تصویر خویش
واژگونه وارونه
کمر درهم شکسته
پاها سست، لرزان
با سری بشکسته
ناتوان، دورمانده
با سر و با دست
بر زمین پوسیده
می‌سپارد ره
سخت دشوار
در پی نشاندن امید
در دل‌های سرد و خاموش
این مردمان مرده


نه درخت و نه نهال، بوته‌ای کوچک برای دوستان کم حوصله
بازهم بیش از حوصله شماست؟
شگفتا!
یاد طوطی شاعر شهر قصه افتادم
که قصیده خود را از 1123 بیت به 3 بیت کاهش داد
و باز کسی حاضر به شنیدن آن نشد

پرسونا جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:04 ق.ظ http://whitepencil

سلام گلک. من لینکت رو گذاشتم... تا بعد...

رهای آبی جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:05 ق.ظ http://rahayabi.persianblog.com

واقعا لذت بود. نه فقط به خاطر حس زنانه اش. به خاطر یک شعر خوب و قوی

رها فیلسوفی جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:12 ق.ظ

I really enjoyed it. I think it is worth it to be traslated . I wish for all of us a bright and a wounderful future

مهستا جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:30 ق.ظ http://mahasta.blogskyc.om

همینه پوچه اما از خاطره ها نمی ره

رباب شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:38 ق.ظ http://river.persianblog.com

زنان مصلوبان هماره تاریخ! !! ـــــــــ‌‌نوشته ها و اشعارتان ستودنی است. شادزی.

هومن شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:18 ب.ظ http://baran2.persianblog.com

نمیخوای بنویسی؟

[ بدون نام ] شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:26 ب.ظ http://metiusa.persianblog.com

سلام دوست عزیز .به من سر بزنید.تو همایش هم شرکت کنید.شرمنده که الان نمیتونم وبتون رو مطالعه کنم.باید از همه دعوت کنم .به امید خدا اگه کامنت بدید حتماً دوباره مزاحم میشم .ممنون.بای

کاوه شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ب.ظ

متاسفانه ‌((عالی بود)) تکراری است ولی ((عالی بود)).

کاوه یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ب.ظ

خطی بی انتهاست؛ زندگی
مردی پر اشتها است؛ مرگ
زنی بی پرواست؛ عشق
و
نقطه ای نا مانوس ام؛ من

مینو چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:18 ب.ظ http://shaere.persianblog.com

هر وقت می یام توی وبلاگت یه حالی می شم...یه احساس عجیب...هم بخاطر متن هایی که می نویسی هم بخاطر آهنگ وبلاگت...موفق باشی عزیزم...

ایمان پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:29 ب.ظ http://im1980an1361.persianblog.com

چرا باید طوری دیگر دنیایم را میدیدم ؟ چرا باید درد کشیدن را انتخاب می کردم؟ هیشه یک گروه خیلی درد می کشند اونایی که از قشر متوسط درک بیشتری دارند ولی به درک انسانها والا و بزرگ نمی رسند... همه اش باید جون آدم بالا بیاد تو این وسط .. چون جایی براش باقی نمانده

هستی جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ب.ظ http://hastii.blogspot.com/

تو همیشه آدم رو شوکه میکنی با نوشته هات...راستی که جنسشون با بقیه فرق داره

مسافر هتل کالیفرنیا شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:41 ب.ظ http://sokote-marg.blogsky.com

قالب جدید مبارک

بهار یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ب.ظ http://khaatoon.blogsky.com

نیلو جونم سلام .کجایی تو ؟ دلمون تنگ شده ....چه خوشگل چه خوشگل چه حوشگل شده اینجا . :)

نورهود یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:20 ب.ظ http://osyan.blogspot.com

دوست عزیز نادیده‌ام. خوشحالم که می‌بینم نوشته‌هایت همچنان زیباست و دلکش.
شاد زی... مهر افزون

لیلا یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:36 ب.ظ http://Skyblue.persianblog.com

شعر بسیار زیبائی بود و عکش فوق العاده ای . از آخرین باری که اینجا آمدم تا حال خیلی تغییرات کرده است ...

ابرخاکستری سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:46 ب.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

سلام مهربان ...
من هنوز با خواندن نوشته های تو مست میشوم ! در نظره تو این عجیب نیست ؟!؟!؟!؟!!!
و آن نفرین نامه چیزه دیگریست . عجیب به دل مینشیند ...

پژمان سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:49 ب.ظ http://p1m4.persianblog.com

همون که همه گفتند!

بی نشان چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:43 ق.ظ http://dam.persianblog.com

لطافت نوشته هایت مرا تا آسمان آبی برد؛ آنجا که آسمان دود گرفته را نگاهی پاسخگو نیست/ با اجازخ بهت لینک می دم/ سلام

هستی جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:32 ب.ظ http://hastii.blogspot.com/

هم هوای وبلاگت و هم این موسیقی زیبات آدم رو میکشونه و بعد میبینی هنوز به روز نشده و باز منتظر میمونی...این رسمشه؟

از امروز شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:18 ق.ظ http://sincetoday.blogsky.com/

درود وبلاگت ستایش انگیز هست . نیلوفر عزیز ! دوست دارم به من هم سر بزنی

دختران فردا شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:47 ب.ظ http://mittamitta.blogsky.com/

سلام
وبلاگ زیبایی داری . نوشته ات هم خوب بود . اسمت هم قشنگ است به من سر بزن . مرسی

ایمان دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:39 ب.ظ http://im1980an1361.persianblog.com

چرا دیگه نمی نویسییییییی؟؟؟؟؟؟؟

پونه - ایران دخت پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.pooneh.persianblog.com

از صدای پای بهار اینجا خبری نیس؟؟ کجایی دختر؟ منتظریم. سال نو مبارک

مهشيد جمعه 29 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ب.ظ http://zanane.blogspot.com

به خویشان ، به دوستان ، به یاران آشنا
به همرهان تیز خشم که پیکار می کنند
به آنان که با قلم ، تباهی درد را ، به چشم جهانیان پدیدار می کنند
بهاران خجسته باد ، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی ،
و این بار فقر و جهل
به سر تاسر جهان
به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد
نگون و گسسته باد

از اعضاء سازمان علم حق و عدالت یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 04:35 ق.ظ

علمِ
حق و عدالت

« نقش زن »
« این زنان بودند که اولین فرمان آزادی را در سند الهی بر روی زمین خاکی امضاء فرمودند»
امضای تو منم
بتو ای هم رزم فروغ هستی‌ها ، ترا سپاس فراوان دارم و از تو امیدهای بسیار بدل‌ساز کردم.زیراک طلوع ترا در جهان امروز بفال نیک گرفتم و راز جهان را در تو جستم .
ترا فراتر از خویشتن میدانم و گهوارة جهان هستی را از آنسوی تا بدین سوی بفرمـان داوری و ژرفـای دست تو سپردم. پـس ما را سامان ده و در دامنت پرتوئی از حقایق بگشا و راز اندیشه‌ات را بگو تا ما از فروغ بیکران تو راز هستی هستا را بپوئیم .
تو خود بره‌ گم‌کردگی، ناتوانی و نابسامانی فرزندانت آگاهی، درد ما از توست و درمان ما هم از توست. ترا دادار هستی‌بخش نعمت‌های فراوان ارزانی داشته، تو همه چیز داری ؛ زیبائی و مهر، عاطفه و دوستی، هستی، خرد و دانش، فروغ و آشتی و….. بالاخره راز نیکی. اینجاست که ترا مسئول جهان کنونی می‌خوانم و پرسش‌های بسیار در لانة فکرم از تو دارم.
بالاترین حجاب یک زن، حجابِ درون است و حجابِ درون، به بیداریِ وجود، حجابِ برون را راهگشا میشود. بانوان در معنا این هست که باید حفظ شوند و این حفظ، یگانه در بیداری آنهاست.
نمایش زیبائی از زن امروز، زن در جهان کنونی، رستاخیز زن، نهضت جدید زن، نهضت آزادی زن (آزادی واقعی زن)، طلوع زن در صحنه فعالیتهای اجتماعی، زن در عصر تحول، مسئولیت مادر بودن، مسئولیت پدر ساختن، نقش واقعی زن و چگونگی تحقق آن در دنیای آینده، تصور خود زن از نقش حقیقی خویش.
و بالاخره ما میخواهیم کامل باشیم، ما میخواهیم در برابر حوادث و ناملایمات خندان باشیم و هنگام مرگ هم تبسمی بر لب داشته باشیم، ما نیروها و قوا خود را نظم و ترتیب میدهیم و امیال خویش را هم‌آهنگ میسازیم با بی‌نظمیهایی که وجود دارد میجنگیم. اینست منطق ما، اندیشة ما
آیا همه نیروی استقامت و بردباری و فداکاری خویش را مدیون نیروی شگرف حیات عاطفی و احساسات در جبهه خویش میدانیم؟
نوشتة: «پروفسور ابراهیم میرزائی»
آدرس پست الکترونیگی سازمان علمِ حق و عدالت: daftar11@yahoo.com

احمد دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد